تاریخ بروزرسانی : 1396/06/28
نام بسته درسی: روش های مقدماتی تحلیل جمعیت
———————————————
فهرست:
فصل اول : کلیات
فصل دوم : تحلیل جمعیت ، بازسازی و مقایسه داده ها
فصل سوم : شناخت و تبیین مرگ و میر
فصل چهارم : ازدواج و زناشویی
فصل پنجم : باروری
فصل ششم : مهاجرت
فصل هفتم : مدلهای ساخت و تحلیل جمعیت
فصل هشتم : پیش بینی های جمعیتی و روش های مختلف ان
بخشی از بسته درسی روش های مقدماتی تحلیل جمعیت:
موضوع، تعاریف و مفاهیم جمعیتشناسی
جمعیتشناسی دانشی است نو که از اندیشههای کهن نشأت گرفته است. این دانش ریشه در تفکرات اجتماعی دارد و پیدایش و شکلگیری این تفکرات نیز بیش از آن که جنبة فردی داشته باشد به ظهور و شکلگیری جوامع انسانی برمیگردد. در صور اولیه این جوامع، بخصوص هنگامی که تعداد اعضاء تشکیلدهندة آن محدود بود، افراد یکدیگر را میشناختند، سن و جنس یکدیگر را میدانستند، از نقش و موقعیت خود و دیگران در میان جمع آگاه و نیز با نوعی تقسیم کار اولیه و ادارة امور آشنا بودند. بیشتر این افراد در طول حیات خود ازدواج میکردند، فرزندانی به دنیا میآوردند، گاه از محلی به محل دیگر مهاجرت میکردند و متوجه گذشت عمر، پیری و سرانجام مرگ و نیستی افراد جامعه خود بودند. گرچه امروزه نیز جمعیتشناسی به مطالعه موضوعاتی از این دست میپردازد، اما تا زمانی که این امور جنبه فردی داشته باشد در قلمرو «جمعیتشناسی» قرار نمی گیرد و نوعی اطلاع از «احوال شخصیه» محسوب میشود. در نوشتههای پیشینیان به ویژه در آثار به جا مانده از متفکران یونانی نیز چنین گرایشی به چشم میخورد. آنها جمعیتشناسی را علم مطالعه جمعیتهای انسانی میدانستند[1] این بیان در صورتی که جمعیتهای انسانی، گروههایی متشکل از افراد و دارای ویژگیهای خاص خود تلقی شوند به تعریف امروزی آن بسیار نزدیک است.
در لغتنامه جمعیتشناسی[2] که بخش جمعیتشناسی دفتر اقتصادی و اجتماعی سازمان ملل به سال 1958 منتشر کرده است، جمعیتشناسی را دانشی تعریف کردهاند که به مطالعة جمعیتهای انسانی میپردازد. این مطالعه عمدتاً از دیدگاه کمّی در زمینه تعداد جمعیت، ساخت جمعیت، تغییر و تحول جمعیت و ویژگیهای کلی آن است. از این دیدگاه جمعیتشناسی جنبة کمّی و مقداری به خود میگیرد و کسانی که با این دیده به جمعیتشناسی نگریستهاند، آن را علم آماری[3] یا علم ریاضی[4] جمعیتها دانستهاند.با تغییر دیدگاهها، برخی از ابعاد جعیتشناسی اهمیت بیشتری یافته و مباحث جدیدتری وارد قلمرو آن شده است. جغرافیدانان بر توزیع جغرافیایی جمعیت و تفاوتهای قارهای و منطقهای آن،[5] جامعهشناسان بر ابعاد جمعیتی پدیدههای اجتماعی، انسانشناسان به دگرگونیهای جمعیتهای انسانی به ویژه از نظر دیرینهشناسی جمعیت[6]، اقتصاددانان بر توانهای اقتصادی جامعه، تولید و توزیع کالاها و خدمات و بالاخره متخصصان توسعه بر نقش دوگانه جمعیت به عنوان برانگیزنده و بازدارندة توسعه پرداختهاند. با گذشت زمان، به تدریج جنبههای کاربردی جمعیتشناسی افزایش یافته و به تبع آن، نگرشهای کمّی که در آغاز بستر توسعه و تکامل جمعیتشناسی بودهاند، با نگرشهای کیفی در هم آمیخته و دانشی نو با ویژگیهای خاص خود به وجود آمده است.امروزه جمعیتشناسی یکی از ابزارهای مهم برنامهریزیهای اقتصادی و اجتماعی شده و نقش کلیدی یافته است. استفاده از این علم در برنامهریزیهای اقتصادی و اجتماعی و افزایش روزافزون قلمروهای کاربردی آن، تحلیل و شناخت ویژگیهای آن را الزامی ساخته و هر چه دامنه کاربردی آن گسترده شده، شناخت ویژگیهای جمعیت هم اهمیت بیشتری یافته است و به موازات آن روشهای تحلیلی دقیقتر و جامعتری مطرح شده و با گذشت زمان بر غنای آنها افزوده شده است. توسعه دانش انفورماتیک افقهای تازهای را در این زمینه گشوده و امکان مقایسه، تحلیل و نتیجهگیریهای جامعتری را فراهم ساخته است. سازمانهای پژوهشی و بینالمللی مربوط به جمعیت نیز اقدامات مهمی در زمینة نهایی کردن تعاریف، مفاهیم و مبادلة یافتههای تحقیقاتی به عمل آوردهاند و با ایجاد بانک دادههای جمعیتی، تأسیس انجمنها و تشکیل گردهماییهای علمی و فنی، نقش ارزندهای را در انتقال نوآوریها داشته و امکان استفاده از این اطلاعات را در سراسر جهان امکانپذیر ساختهاند.
در توسعة دانش جمعیتشناسی باید ضمن تأکید بر نقش متفکران و صاحبنظران در ایجاد و هموار ساختن بستر مطالعات علمی و فنی آن، بر تغییر دیدگاههای سیاسی نیز از یک سو و افزایش تعداد جمعیت جهان و کشورهای مختلف از سوی دیگر اشاره کرد. در واقع، توجه به جمعیت و جمعیتشناسی از زمانی جنبه ملموستری یافت که تعداد جمعیت جهان به سرعت رو به افزایش نهاد و این افزایش نیز حداقل در یک دورة نسبتاً طولانی مهارناپذیر گشت. تفکر برای تأمین نیازهای اساسی چنین جمعیتی به تغییر نگرشهای سیاسی درباره جمعیت انجامید و تلاشهای گستردهای را چه در جهت برنامهریزی برای تأمین آن نیازها و چه در جهت کنترل تعداد و بهبود ساخت و ترکیب جمعیتها مطرح ساخت. در کنار گردهماییهای علمی، فنی و تخصصی، اجلاسهای بینالمللی وسیعتری تدارک دیده شد و راهحلهایی تحت عنوان «برنامههای اقدام جهانی» مطرح گشت. از جملة این برنامهها که در برخی از زمینهها مهم و تعیینکننده بود، یکی به سال 1353 (1974 در بخارست) و دیگری ده سال پس از آن در سال 1363 (1984 در مکزیکوسیتی)[7] تدوین و برای اجرا به کشورهای جهان توضیه شد؛ اما در اجرا توفیق چندانی نیافت و مشخص شد که حصول ایدهآلها و آرمانها به سادگی امکانپذیر نیست و برای دستیابی به آنها باید شناخت و تحلیلهای وسیعتری دربارة مجموعه عوامل اثرگذار بر تغییر و تحول جمعیت به عمل آورد.
با این مقدمه شاید بتوان با حفظ چهارچوب کلی و تعریف داده شده از سوی دفتر جمعیتشناسی سازمان ملل، با افزودن نظرهای تحلیلی و کاربردی به بسط موضوع و تعریف آن پرداخت و جمعیتشناسی را دانشی دانست که به مطالعة علمی جمعیتهای انسانی میپردازد و این مطالعه را با شناخت تعداد جمعیت، که کاملاً جنبة کمّی دارد، میآغازد و سپس چگونگی توزیع جمعیت را مدنظر قرار میدهد. این توزیع نیز هم از نظر جغرافیایی و هم از نظر مشخصههای توصیفی دیگر چون تعلق قومی، نژادی، فرهنگی و گروهبندیهای خاص توسعهای و سکونتگاهی دنبال میشود.ساختارهای جمعیتی و عوامل تشکیلدهنده و موثر بر آن بخش دیگری از موضوع جمعیتشناسی را تشکیل میدهد. تفاوت در ساختارهای جمعیت و گوناگونی آنها عوامل تغییردهنده ساختهای جمعیتی را مطرح میسازد و بخش وسیعی از موضوع جمعیتشناسی را به مطالعه و بررسی تغییر و تحول جمعیتها اختصاص میدهد. در این قلمرو، بررسی ویژگیهای اجتماعی مؤثر بر تغییر و تحول جمعیتها اجتنابناپذیر است. این مطالعات سرانجام به کشف ضوابط و قوانین حاکم بر تغییر و تحول جمعیتها منتهی میشود و از آن به موضوع جدیدتری میرسد که همان «پیشبینیهای جمعیتی» است. گرچه در این بخش، جمعیتشناسی بیشتر به آینده نظر دارد- به عبارت دیگر به آیندهنگری میپردازد- بر همان اساس میتواند گذشته را نیز بازسازی کند و با ایجاد پیوند بین گذشته و آینده، روند تحول جمعیتها را به دست دهد. همچنین با بررسی این روند میتوان قواعد و قوانین جدیدی کشف کرد و مطالعات و بررسیهای جمعیتی را تحت نظم و مدلهای مختلف درآورد و از آنها برای شناخت پیشبینیهای جمعیتی و افزایش دقت آنها استفاده کرد. از این مرحله به بعد، جمعیتشناسی بیشتر جنبه کاربردی مییابد و به ابزار ارزندهای برای برنامهریزیهای اجتماعی تبدیل میشود و دوباره در چرخه بالندگی و توسعه و ابداع روشها و فنون جدیدتر قرار میگیرد.
دادههای جمعیتی و چگونگی جمعآوری آنها
اطلاعات جمعیتی از منابع مختلف به دست میآید. این منابع بسیار متنوع است؛ اگرچه کاملترین آنها را در حال حاضر سرشماریها، ثبت وقایع جمعیتی و مطالعات موردی تشکیل میدهند، هیچ یک از آنها در گذشتههای دور- حداقل به صورتی که در حال حاضر تعریف شدهاند- وجود نداشتهاند. به همین دلیل باید مطالعات جمعیتی را در هر محدودة جغرافیایی، حداقل به دو دورة آماری و پیش از آن تقسیم کرد.دورة پیش آماری. در دورة پیش آماری اطلاعات پراکنده و منقطع است و از مقایسة آنها نتیجة روشنی عاید نمیشود. این اطلاعات اغلب از نقل قولها، نوشتههای تاریخی و حدس و گمانهای خبرگان حاصل میشود و برای شناخت و تحلیل جمعیت اعتبار کافی نداشته، توان ترسیم سیمای جمعیتی را ندارد. با اینهمه، جمعیتشناسانی که به مطالعات تاریخی جمعیت یا جمعیتشناسی تاریخی[8] میپردازند با استفاده از همین اطلاعات ناچیز و پراکنده، برای شناخت تقریبی تحول جمعیت در گذشته و تحلیل اوضاع و احوال آن زمان سنجههایی میسازند و حتی میتوانند با شناخت شرایط زیستی و چگونگی ادامة حیات انسانها در انواع معیشتهای اولیه در زمانهای مختلف، به برآوردهای جمعیتی دست یابند. آنها همچنین از سایر علوم برای تعیین طول عمر اسکلتها در اعصار و معیشتهای گوناگون بهره جسته و توانستهاند شاخصهایی در زمینه تراکم جمعیت، طول عمر افراد و به تبع آن چگونگی مرگ و میر و نیز توان طبیعی باروری نوع انسان به دست آورند و با تحلیل اتفاقات مهم و اثر آنها بر تعداد و توزیع جمعیت به برآوردهایی دست یابند.واقعیت این است که عمر زمین بسیار طولانی است و استقرار نوع انسان بر آن نیز قدمتی دیرینه دارد. گفته میشود که انسان «ساپین»، که اجداد انسانهای کنونی محسوب میشوند، حداقل در حدود 100 هزار سال پیش بر روی زمین میزیستند و از پیدایش انسانهای «هوموساپین» نیز حداقل بیش از 50 هزار سال میگذرد. پیدایش و تکامل انسان را نباید به این زمانها محدود کرد؛ براساس یافتههای دیرینهشناسی، انسان در دوران دیرینه سنگی وجود داشته است و حتی قدمت انسان زینچ را که اسکلت آن در کاتانگا کشف شده و از نظر فیزیکی انسانی قائم بوده است بالغ بر 1750000 سال دانستهاند.انسان در دوران دیرینه سنگی به صورت گروههای کوچک، و احتمالاً در غارها، زندگی میکرده است. در آغاز این دوران هنوز ابزارسازی را یاد نگرفته، ولی در پایان آن اولین دست ساختهای انسانی را از خود به یادگار گذاشته است. انسان در اواخر دوران میان سنگی جمعآوری دانههای گیاهی را شروع کرده و در اواخر دوران نوسنگی به زندگی شبانی و کشاورزی بسیار ابتدایی پرداخته است که باید آن را آغاز یکجانشینی و استقرار انسان در مراکز سکونتی دستساخت خود دانست.مطالعات تاریخی، جمعیت جهان را در حوالی 40 هزار سال قبل از میلاد مسیح حدود 500 هزار نفر برآورد کرده است. اولین آثار افزایش جمعیت جهان به حوالی 35 تا 37 هزار سال قبل از میلاد برمیگردد. این افزایش برای یک دوره نسبتاً طولانی 25 هزار ساله بسیار اندک است، ولی با این همه جمعیت جهان در حوالی 10 هزار سال قبل از میلاد به حدود 4 میلیون نفر رسید. مهمترین مرحله در رشد جمعیت جهان در دوران گذشته به حوالی 6 تا 7 هزار سال قبل از میلاد برمیگردد که آغاز مراحل اولیه اهلی کردن حیوانات و اقدام به کشاورزی بسیار ابتدایی است. این مرحله که باید آن را آغاز انقلاب کشاورزی دانست، باعث شد که جمعیت جهان از حدود 5 میلیون نفر در 7 هزار سال قبل از میلاد مسیح به حدود 250 میلیون نفر در آغاز عصر مسیحیت برسد.دورة آماری. دورة آماری به زمانی اطلاق میشود که در آن دادههای تعریف شدهای از جمعیت و سازندهای جمعیتی به قصد شناخت تعداد، چگونگی توزیع و اجزای تشکیلدهندة جمعیت وجود داشته باشد. شکلگیری این دوره لزوماً به استقرار تدریجی معیارهای علمی و فنی نیاز داشته تا بتوانند سه ویژگی اصلی جامع و مانع بودن تعاریف دادهها؛ ضرورت اقدام به جمعآوری دادهها در زمانهای مختلف؛ و قابل قیاس بودن دادهها و قیاسپذیر ساختن آنها را ایجاد، تقویت و تکمیل کند. نخستین دادههای آماری که واجد چنین مشخصاتی بود یا روند رسیدن به آن را تسهیل کرد با سرشماریهای قرن هفدهم میلادی آغاز شد؛ هر چند برخی از اقدامات آماری قرون پانزده و شانزده میلادی را نیز میتوان سرآغاز این عصر محسوب داشت.آنچه از نظر تحلیل جمعیت در سرشماریها حائز اهمیت است، پوشش عام و همگانی آن است. سرشماری باید تمام جمعیت منطقة مورد نظر را دربر گیرد و تصویر روشنی از ویژگیهای جمعیت در دورة سرشماری فراهم سازد. کسب پاسخهای درست و دقیق از سوالهای سرشماری مهمترین وظیفه و رسالت سرشمار است. سهلانگاری در این زمینه نه تنها به انباشته شدن اطلاعات ناقص و اتلاف وقت و بودجه میانجامد، بلکه فراتر از آن دو زیان جبرانناپذیر دیگر را نیز به همراه میآورد:
تجربه نشان داده است که هرچه وسعت مراکز جمعیتی بزرگتر باشد، مهاجرت به آنها بیشتر و در نتیجه سرشماری آنها مشکلتر است و به کمشماری محسوسی میانجامد و هر چه طول مدت سرشماری بیشتر باشد، کمشماری نیز بیشتر خواهد بود. یکی از علل این امر جابهجاییهای معمولی و تغییر محل سکونت خانوارها در نواحی مختلف و مراکز مهم جمعیتی است. معمولاً سرشماری از نقاط مختلف شهر آغاز و به صورت پیمایشی، بلوکهای آماری و حوزهها و منطقهها را دربر میگیرد و هر روز بخشهایی از سطح شهر سرشماری میشود. خانوارهایی که محل سکونت خود را از نقاط سرشماری نشده به نواحی سرشماری شده تغییر میدهند، به ندرت مورد شمارش قرار میگیرند. در نهایت، این امر منجر به پرس و جوی وسیع و پیمایش مجدد سطوح سرشماری شده میگردد و اتمام کار سرشماری را تعلیق به محال میکند. ممکن است گفته شود در مقابل این افراد، کسانی هم هستند که پس از سرشماری در محل سکونت قبلی به محل سرشماری نشدهای وارد و مورد شمارش مجدد قرار میگیرند. پاسخ آن است که این افراد معمولاً با بیان این موضوع که قبلاً مورد شمارش قرار گرفتهاند از پاسخ به پرسشگر خودداری میکند و پرسشگر نیز نیازی به سرشماری آنها نمیبیند. انتخاب زمان نامناسب برای سرشماری یکی دیگر از عوامل عمده کمشماری جمعیتی است؛ معمولاً سرشماری را باید وقتی انجام داد که جمعیت حالت استقرار عادی داشته باشد. در اغلب کشورها استقرار عادی جمعیت با سپری شدن فصل تعطیلات تابستانی یا تعطیلات میان فصلی و آغاز کار مدارس شکل میگیرد. در بین سه ویژگی اصلی سرشماری، «جامع و مانع بودن» از اهمیت ویژهای برخوردار است و در صورت رعایت آن قسمت مهمی از ویژگی سوم سرشماری، یعنی «قابل قیاس بودن داده یا قیاسپذیر ساختن آنها» نیز خود به خود حاصل میشود. اهمیت سرشماری تنها در ارائه اطلاعات توصیفی در مقطع زمانی خاص نیست بلکه بالاتر از آن باید روند تحول جمعیت و ویژگیهای آن را به دست دهد. این امر زمانی میسر است که «تعریفها» ثابت بماند یا اگر تغییری در آنها داده میشود، امکان بازسازی مفاهیم به کار رفته در سرشماریهای قبل فراهم باشد؛ در غیر این صورت سرشماری مهمترین خصلت خود، یعنی عرضة اطلاعات لازم برای شناخت روند تحول جمعیت را از دست میدهد.از دید تحلیل جمعیت، سرشماری علاوه بر توصیف جمعیت در مقطع زمانی خاص باید برای امکانپذیر ساختن شناخت و بررسی تحول جمعیت در طول زمان معیارهایی برای نمونهگیری بعدی داشته باشد. نمونهگیری در وهلة اول، انتخاب افرادی از کل جامعه برحسب صفت یا صفات مورد مطالعه است و چون کلیه افراد جامعه واجد کلیة صفات مورد مطالعه نیستند؛ از این رو سرشماریها باید معیارهای کلی مربوط به آن مطالعات را داشته باشد. نمونهگیریها بسیار متنوع بوده و میتواند در زمینههای مختلف باشد؛ لکن در اغلب آنها واحد مورد مطالعه، فرد خانوار یا صفات عمدة جمعیت است و نمونهها بر آن اساس انتخاب میشوند.صرفنظر از روش نمونهگیری که بسته به نوع مطالعه میتواند ساده، تصادفی، خوشهای یا از انواع دیگر آن باشد، نمونه به هر حال باید از جامعه آماری خاص خود انتخاب شود. جامعه با همان معیاری تعریف میشود که حاصل سرشماریهاست؛ از این رو سرشماریها باید تا جزئیترین حدّ ممکن طبقهبندی و منتشر شود یا حداقل در کتابخانههای عمومی و مراکز عمدة آماری و برنامهریزی در دسترس قرار گیرد تا امکان انتخاب جامعة آماری در مطالعات نمونهای فراهم باشد.
[1] . Henry, Louis; Demorgaphie, Analyse et Modeles.
[2] . امانی، مهدی و دیگران؛ لغتنامه جمعیتشناسی؛ انتشارات دانشگاه تهران، 1354، ص 1.
[3] – Pressat, Roland; Demographie Statistique.
[4] – Pressat, Roland; The Dictionary of Demography.
[5] – Pierre, George; Population et Peuplement; Paris: Collection Sup, 1972.
[6] – pateodemography
[7] – U.N; Report of the International Conference on Population 1984, Mexico City.
[8] – demographie historique
نوشتههای تازه