نام بسته درسی:جامعه شناسی توسعه
——————————-
فهرست:
- فصل اول : مفاهیم و اصطلاحات
- توسعه
- تغییر اجتماعی
- توسعه نیافتگی
- جهان سوم
کشورهای در حال توسعه یا کشورهای رشد یابنده
کشورهای توسعه نیافته
کشورهای عقب نگه داشته شده
کشورهای کم توسعه
رشد اقتصادی
توسعه اقتصادی
توسعه اجتماعی
توسعه فرهنگی
- توسعه سیاسی
- توسعه انسانی
- توسعه درونزا
- نوسازی
- نوسازی روانی (روانشناختی)
- نوسازی اجتماعی
- نوسازی اقتصادی
- نوسازی سیاسی
- وابستگی
- توسعه پایدار
- فقر، نابرابری و سیاست توسعه
- مفهوم فقر
- مفهوم معیشتی فقر
- فقر به مثابه محرومیت نسبی
- جهان سوم و فقر
- سطوح توسعه
- راهبردهای توسعه و مسألة نابرابری
- راهبرد افزایش تولید ناخالص ملی
- راهبرد مبتنی بر نیازهای اولیه
- راهبرد توسعه از پایین
- فصل دوم : بسترهای توسعه در کشورهای در حال توسعه
- شهرنشینی جمعیت
- آموزش و پرورش
- دیدگاه جامعهشناسان کلاسیک و گذار تاریخی جوامع
- اگوست کنت
- کارل ماکس
- هربرت اسپنسر
اسپنسر قبل از مطرح شدن
- امیل دورکیم
- ماکس وبر
- فصل سوم : دیدگاه نوسازی
- طرح مفهوم نوسازی
- تعریف نوسازی از نظر جامعهشناختی
- تعریف نوسازی از نظر اقتصادی
- تعریف نوسازی از نظر سیاسی
- تعریف نوسازی از نظر روانی
- پایههای علمی و تجربی دیدگاه نوسازی
- پایههای نظری دیدگاه نوسازی
- دیدگاه نوسازی
- هوزلیتز
- نیل اسملسر
- ایزنشتاد
- برینگتون مور
- اینکلس و اسمیت
- دیوید مک کلهلند
- اورت هیگن
- اورت راجرز
- شومپیتر
- روستو
- فصل چهارم: اندیشههای کلاسیک رویکرد توسعهنیافتگی
- مارکس و انباشت سرمایه
- مارکس و استعمار
- امپریالیسم و توسعهنیافتگی
- مکتب اکلا
- دیدگاه وابستگی
- علل درونی توسعهنیافتگی از دیدگاه باران
- انتقادات بر نظریه فرانک
- فصل پنجم : دیدگاه نظام جهانی
- خاستگاه اندیشه نظام جهانی
خاستگاه اندیشه نظام اجتماعی
- مبانی روششناختی نظریه نظام جهانی
- ساختار نظام جهانی و فرایندهای آن
- توسعه در نظام جهانی
- ویژگیهای کلی رهیافت نظام جهانی
- روششناسی نظام جهانی
- تقسیم کار بینالمللی (ساختار سهگانه نظام جهانی)
- تحلیل طبقاتی در نظام جهانی
- توسعه تاریخی نظام جهانی
- فرهنگ، رزمگاه ایدئولوژیک نظام جهانی
- تحلیل تطبیقی نظریه وابستگی و نظام جهانی
- نقد دیدگاه نظام جهانی
- فصل ششم : جهانی شدن و توسعه
- معنای جهانی شدن
- جهانی شدن و نظام سرمایهداری
- جهانی شدن و توسعه
- جهانی شدن و توسعه اجتماعی
- سرمایه اجتماعی و توسعه
- ابعاد مفهومی و نظری سرمایه اجتماعی
- خیر و شر بودن سرمایه اجتماعی
- فرسایش سرمایه اجتماعی
بخشی از بسته درسی جامعه شناسی توسعه:
- توسعه
- اصطلاح توسعه به صورت فراگیر پس از جنگ جهانی دوم مطرح شد. واژه توسعه در لغت به معنای خروج از «لفاف» است. در قالب نظریه نوسازی، لفاف همان جامعه سنتی و فرهنگ و ارزشهای مربوط به آن است که جوامع برای متجدد شدن باید از این مرحله سنتی خارج شوند.
- در تعریف توسعه نکاتی را باید مدنظر داشت که مهمترین آنها عبارتند از اینکه اولاً، توسعه را مقوله ارزشی تلقی کنیم، ثانیاً آن را جریانی چند بعدی و پیچیده بدانیم. ثالثاً، به ارتباط و نزدیکی آن با مفهوم بهبود توجه داشته باشیم.
- مایکل تودارو معتقد است که توسعه را باید جریانی چند بعدی دانست که مستلزم تغییرات اساسی در ساخت اجتماعی، طرز تلقی عامه مردم و نهادهای ملی و نیز تسریع رشد اقتصادی، کاهش نابرابری و ریشهکن کردن فقر مطلق است. توسعه در اصل باید نشان دهد که مجموعه نظام اجتماعی، هماهنگ با نیازهای متنوع اساسی و خواستههای افراد و گروههای اجتماعی در داخل نظام، از حالت نامطلوب زندگی گذشته خارج شده و به سوی وضع یا حالتی از زندگی که از نظر مادی و معنوی بهتر است، سوق مییابد.
- برنشتاین میگوید: تلاش برای ایجاد توسعه بار ارزشی به همراه دارد که کمتر کسی با آن مخالف است. اشتیاق برای غلبه بر سوءتغذیه، فقر و بیماری که از شایعترین و مهمترین دردهای بشری هستند از جمله اهداف توسعه به شمار میرود.
- دادلی سیرز رئیس موسسه اطلاعات توسعهای دانشگاه ساسکس، توسعه را جریانی چند بعدی میداند که تجدید سازمان و سمتگیری متفاوت کل نظام اقتصادی ـ اجتماعی را به همراه دارد. به عقیده وی توسعه علاوه بر بهبود میزان تولید و درآمد، شامل دگرگونی اساسی در ساختهای نهادی، اجتماعی اداری و همچنین ایستارها و وجه نظرهای مردم است. توسعه در بسیاری از موارد حتی عادات و رسوم و عقاید مردم را نیز دربر میگیرد.
- در مواردی هم توسعه به عنوان نوعی حرکت تاریخی و گذار از یک مرحله تاریخی به مرحلهای دیگر تعریف شده است. در این بین توسعه عبارت است از حرکت جامعه از یک مرحله تاریخی و توفیق آن در ورود همهجانبه به مرحلهای دیگر از تاریخ. به عبارتی دیگر توسعه به مفهوم علمی آن عبارت است از مرگ تدریجی نظام کهن و تولد و رشد تدریجی نظام تازه از زندگی؛ که این نظام جدید خود مرحله و شرایط تاریخی تازهای برای جامعه خواهد بود.
- تغییر اجتماعی
- تغییر اجتماعی عبارت است از پدیدههای قابل رویت و قابل بررسی در مدت زمانی کوتاه، به صورتیکه هر شخص معمولی در طول زندگی خود یا مقطعی از زندگیاش میتواند یک تغییر را شخصاً دنبال کند و نتیجه قطعی یا موقت آن را دریابد. تغییر اجتماعی در محدوده یک محیط جغرافیایی و اجتماعی معینی صورت میپذیرد. به طور کلی تغییر اجتماعی عبارت است از تغییر قابل رویت در طول زمان به صورتی که موقتی و یا کمدوام نباشد، بر روی ساخت یا وظایف سازمان اجتماعی یک جامعه اثر گذارد و جریان تاریخی آن را دگرگون نماید.
- تالکوت پارسونز در بحث از تغییر اجتماعی از دیدگاه کارکردی ـ ساختی دو نوع تغییر را از یکدیگر متمایز میکند: یکی تغییر متعادل و دیگری تغییر ساختی؛ منظور از تغییر متعادل فرآیندی است که به واسطه آن بدون اینکه نظام اجتماعی دچار دگرگونی کامل شودع جای خود را به تعادل و توازنی جدید میدهد. در این نوع تغییر بخشهایی از نظام اجتماعی مورد دگرگونی و تغییر واقع میشوند. ولی تغییر ساختی به آن نوع تغییری گفته میشود که کلیت نظام اجتماعی دچار دگرگونی و به واسطه آن نظام جدیدی جایگزین نظام قبلی شود. البته تاکید پارسونز در بحث از تغییر اجتماعی بر روی تغییر متعادل است و آن را تغییری میداند که به صورت پیوسته به نفع تمام طبقات اجتماعی صورت میگیرد.
- در علوم اجتماعی دو برداشت از تغییر اجتماعی وجود دارد: یک برداشت به مفهوم وسیع و دیگری به معنی محدود. تغییر اجتماعی به معنای وسیع کلمه ـ معمولاً در نظریههای فرهنگی و مردمشناسی ـ تقریباً همان معنی گذار تاریخی دارد.
- توسعه صورتی از تغییر اجتماعی است و آن بخشی از تغییرات ـ در درجه اول درآمد و رفاه اجتماعی ـ را در بر میگیرد و سایر تغییرات، مانند قشربندی اجتماعی را شامل نمیشود.
- توسعه نیافتگی
- فورتادو در تعریف توسعهنیافتگی میگوید: توسعهنیافتگی وضعیتی است که به دلیل عدم هماهنگی بین عوامل اقتصادی و تکنولوژی کاربردی امکان استفاده همزمان از سرمایه و نیروی کار در جامعه میسر نیست.
- توسعهنیافتگی به عنوان ویژگی کشورهایی مطرح است که تحت عناوین جهان سوم، عقبمانده، در حال توسعه و غیره از آن یاد میشود، کشورهایی که بخش وسیعی از فضای جغرافیایی و جمعیت جهان را به خود اختصاص دادهاند. این ویژگی را ناشی از عوامل متعدد خارجی و داخلی میدانند؛ هر چند که برخی از رویکردهای توسعه چون رویکرد وابستگی تاکید عمده بر عوامل خارجی دارد و توسعهنیافتگی را در قالبی تاریخی و توام با توسعهنیافتگی مورد مداقه قرار میدهد. به طور کلی توسعهنیافتگی را وضعیتی دانستهاند که ناشی از روابط نابرابر بین کشورهای توسعهنیافته و توسعهیافته میباشد. بنابراین توسعهنیافتگی را در پیوند با پویشهایی که از خارج به کشورهای توسعهنیافته تحمیل شده و نمود عینی عنصر وابستگی به نظام سرمایهداری جهانی است، در نظر گرفتهاند.
- جهان سوم
- اصطلاح جهان سوم برای اولین بار در سال 1952 توسط آلفرد سووی جمعیتشناس فرانسوی مطرح شد و در دهه هفتاد با انتشار کتابهایی چون «جهان سوم» توسط پیتر ورسلی و «دنیای سهگانه توسعه» توسط ایروینگ لوئیس هوروویتز به عنوان مفهومی فراگیر در دنیای انگلیسی زبان مطرح شده است.
- در مورد منشاء آغازین طرح و شکلگیری این مفهوم اندیشههای متفاوتی وجود دارد.
- عدهای معتقدند که در دوران جنگ سرد کشورهایی که امروزه موسوم به کشورهای غیرمتعهد هستند کنفرانسی را در باندونگ اندونزی در سال 1955 تشکیل دادند و در پی آن بودند که سیاست عدم وابستگی و عدم تعهد به کشورهای بلوک غرب و شرق را دنبال کنند. کشورهایی چون یوگسلاوی، هند، اندونزی و مصر از بانیان این کنفرانس به شمار میروند. معمولاً این کشورها و کشورهایی را که به این کنفرانس پیوستند، کشورهای جهان سوم میگویند.
- لوکزامبورگ امپریالیسم را به عنوان انتقال مازادها در درون سرمایه میدید که خودش را در اقتصاد جهانی قرار داده و فرصتی برای ماندگاری نظام سرمایهداری فراهم نموده است.
- لنین امپریالیسم را بالاترین مرحله سرمایهداری میدانست که متکی به گزارههایی چون تمرکز سریع تولید در انحصارات صنعتی بزرگ، ترکیب نقش بانکها که قدرت انحصاری را با کنترل افزایش پول، مواد خام و ابزارهای تولید متمرکز مینمودند و تبدیل سرمایه صنعتی و انحصارات بانکی به سرمایه مالی میدانست.
- سیاستهایی چون صنعتی شدن مبتنی بر جایگزینی واردات، کنترل نرخهای مبادله و تجارت خارجی، اعمال سیاستهای گمرکی و حمایت از تولیدات داخلی از مواردی بودند که صاحبنظران مکتب اکلا به ترویج آنها در کشورهای جهان سوم میپرداختند. آنها بر اصولی چون تغییر مسیر توسعه معطوف به خارج به توسعه داخلی، به کارگیری سیاستهای صنعتی که مشارکت طبقه متوسط و پایین جامعه را تقویت نماید، مشارکت تودههای روستایی در نظام تولیدی جامعه از طریق اصلاحات ارضی، تقویت دولتی مستقل و توسعهگرا و راهبرد توسعه درونزا با خطمشی جایگزینی واردات تاکید داشتند. این مکتب به دلیل نگرش محدودی که نسبت به وابستگی داشت، نادیده گرفتن منافع برخی از طبقات اجتماعی و عدم توجه به ساختارهای ویژه کشورهای توسعهنیافته مورد نقد و انتقاد قرار گرفت. ولی اندیشه آنها زمینه و نقطه شروعی برای طرح اندیشههای بعدی در قالب رویکرد وابستگی و تقسیم جهان به دو قطب مرکز و پیرامون و توجه به مساله مازاد و روابط نابرابر بین قطبهای جهانی شد. کسانی چون پل باران با تاکید بر مازاد و چگونگی تخصیص آن در نظام جهانی پیشقدم شده بودند و رویکرد وابستگی که مشهورترین چهره آن فرانک است تبدیل به نظریهای شاخص شد.
- فرایند جهانی شدن فرایندی است که به دلیل گستردگی و چند ساختی بودن آن برای فرایند توسعه پیامدهای مثبت و منفی قابل ملاحظهای را به دنبال داشته است. این پیامدها در کشورهای در حال توسعه نمود بیشتری را از خود نشان دادهاند و موجب شکلگیری مباحث مهمی در قالب موضوعات جهانی شدن و نظام سرمایهداری، جهانیسازی و جهانی شدن و توسعه اجتماعی شدهاند.
- در نهایت جامعهشناسی توسعه برای مطالعه وضعیت توسعهنیافتگی جوامع توسعهنیافته اگرچه باید از دیدگاههای نظری مطرح شده و راهبردهای تجربه شده در خصوص نیل به توسعهیافتگی، با الهام از دقایق و پیامدهای مثبت و منفی آنها غنای لازم را به ادبیات خود ببخشد لیکن به چند نکته محوری نیز باید توجه داشته باشد:
- 1ـ از ساختارهای اجتماعی و تاریخی ویژه هر یک از جوامع مورد مطالعه نباید غافل باشد و بر مبنای شاخصهای عام و کلی به طبقهبندیهای کلی چون سنتی و مدرن اکتفا نکند.
- 2ـ جهان توسعهنیافته را در قالب جهانی همسان و یکسان نیانگارد بلکه جهان توسعهنیافته که ترکیب و مجموعهای از کشورهای مختلف جهان (بالغ بر 100 کشور) است را با توجه به وضعیت منحصر به فرد هر کشور مورد کاوش قرار دهد.
- 3ـ با توجه به ساختارهای تاریخی، اجتماعی و فرهنگی جوامع راهبردهای لازم که خصلتی درونزا و هماهنگ با نظام ارزشی و هنجاری جامعه موردنظر را دارند توصیه نماید.
- 4ـ با اجتناب از هر نوع تقلیلگرایی از حیث ابعاد و سطوح توسعه و متمرکز شدن بر رویکرد و دیدگاهی خاص در پی جایگزینی دیدگاهی ترکیبی با کمک گرفتن از نکات قوت رویکردهای مطرح شده و دوری از نکات ضعف هر یک از آنها باشد.
- 5ـ انجام تحقیقات چند رشتهای و استفاده از دستاوردهای سایر رشتههای علمی که خود را متولی مباحث و مسائل توسعه میدانند را در برنامه کار خود قرار دهد.
- 6ـ به فرایندهای جهانی در مقیاسهای کلان، میانی و خرد و نیز نقش متغیرهای نرم علوم اجتماعی در فرایند توسعه توجه نماید.
کشورهای در حال توسعه یا کشورهای رشد یابنده
مفهوم کشورهای در حال توسعه نسبت به سایر مفاهیمی که در مورد کشورهای توسعه نیافته به کار رفته ، به استثنای مفهوم جهان سوم ، از کاربری بیشتری برخوردار بوده و مفهوم جدیدتری است . کشورهای رشد یابنده شامل کشورهای نو استقلال آسیا ، آفریقا و آمریکای لاتین و نیز کشورهای آمریکایی و برخی از کشورهای آسیایی است که تا پیش از جنگ جهانی دوم کشورهای مستقلی به شمار می رفتند . کشورهای رشد یابنده را بر اساس تفاوت های موجودشان می توان به سه گروه مربوط به منطقه جغرافیایی تقسیم کرد :
منطقه اول : شامل کشورهای آسیایی است که از لحاظ سطح و ساخت اقتصادی وضع متوسطی دارند . بیشتر آنها کشورهای کشاورزی واپس مانده اند که میزان شهر نشینی در آنها پایین است ، برخی از این کشورها نفت خیز اند و برخی دیگر مانند هند دارای اقتصاد متنوعی می باشند .
منطقه دوم : شامل کشورهای آفریقایی است که عقب مانده ترین کشورها از لحاظ سطح و توسعه اقتصادی محسوب می شوند . در آنها کشاورزی بر صنعت برتری دارد و میزان شهر نشینی در سطح پایینی است .
منطقه سوم : شامل کشورهای آمریکای لاتین می شود که از جهت رشد اقتصادی و میزان شهرنشینی در میان کشورهای رشد یابنه موقعیت ممتاز و برتری دارند . سرمایه داری در برخی از کشورهای منطقه رشد سریعی داشته است . مانند برزیل و آرژانتین که در راه توسعه صنعتی گام های بلندی برداشته اند .
کشورهای توسعه نیافته
اصطلاح کشورهای توسعه نیافته اشاره به کشورهایی دارد که از لحاظ استاندارد ها و شاخص های توسعه در سطح بسیار پایینی قرار دارند .
گالسگی معتقد است ” کشورهای توسعه نیافته به آن دسته از کشورها اطلاق می شود که دارای ویژگی هایی از قبیل تسلط مناطق و جمعیت روستایی ، صنعتی شدن به میزان کم ، عدم اشتغال به میزان زیاد در مناطق شهری ، بی کاری پنهان و فقر در مناطق روستایی ( به جهت وجود نیروی انسانی ارزان ) پایین بودن سطح تعلیم و تربیت مخصوصا ً دانش های تکنیکی باشند .
این کشورها اصولا ً استعمار زده و فاقد روشن فکران ملی هستند . شخصیت این کشورها – با نسبت قلیلی از طبقه متوسط شهر نشین که پاره ای از آنها منشأ و اصلیت خارجی دارند – غالبا ً با برخوردهای تند گروهی ، بین مالکان یا اشراف زمین دار از یک سو و روستایان از سوی دیگر شکل گرفته است . ” مفهوم دیگری که لازم است در اینجا به آن اشاره شود مفهوم ” کشور بی توسعه ” است که منظور از آن کشوری است که هنوز نتوانسته وارد مراحل توسعه سرمایه داری و صنعتی بشود .
کشورهای عقب نگه داشته شده
به کار گیری مفهوم عقب نگه داشته شده به صورت خاصی در مورد این کشورها ناشی از ایده و طرز تفکر خاصی است که در مورد فرآیند توسعه نیافتگی وعقب ماندگی کشورهای جهان وجود دارد .بر مبنای این ایده چنین اظهار می شود که عقب ماندگی کشورهای موسوم به جهان سوم ناشی از عوامل بیرونی و خارجی در قالب استثمار و رابطه نا برابر با این کشور ها از جانب کشورهای پیشرفته بوده است.
کشورهای کم توسعه
کشورهای کم توسعه کشورهایی هستند که در پویش تاریخی خود نتوانسته اند مراحل توسعه نیافتگی را پشت سر گذارند و وارد مرحله توسعه یافتگی شوند . از دیدگاه کسانی که بر عوامل خارجی در توسعه نیافتگی کشورهای توسعه نیافته تأکید دارند ، این اصطلاح را برای توسعه نیافته مناسب نمی دانند. مسائل کشورهای تحت این عنوان در زمره حاد ترین مسائل نیمه دوم قرن بیستم است .بهتر است به جای اصطلاح کشورهای کم توسعه ، اصطلاح صحیح تر کشورهای استثمار شده ، زیر سلطه قرار گرفته و یا اقتصاد تغییر شکل یافته را برگزید .
رشد اقتصادی
جی هنسن کارشناس اقتصاد انگلیس مفهوم رشد را با هرگونه افزایش درآمد ملی ، مجموع حجم کالا وخدمات ، که در کشور صورت می گیرد ، همانند می داند. این تعریف یکی از متداول ترین تفسیرهای مربوط به این اصطلاح است .
رشد اقتصادی از نگاه والت ویتمن روستو نیز با همین وسعت درک می شود. از نظر تسیمرمان رشد اقتصادی به مفهوم تطابق رشد محصول اجتماعی ( در آمد ملی ) با رشد جمعیت است . در بحث از رشد اقتصادی نکته ای که باید مورد توجه قرار گیرد ، مسئله ماهیت رشد اقتصادی است . و بر این مبناست که رشد اقتصادی را به ” رشد اقتصادی برون زا” و ” رشد اقتصادی درون زا ” تقسیم می کند.
منظور از رشد اقتصادی برون زا رشدی است که ناشی از عوملی غیر از عملکرد اقتصادی است .منظور از رشد اقتصادی درون زا رشدی است که حاصل عملکرد داخلی نظام اقتصادی می باشد. این نوع رشد با انجام عملیات اقتصادی پیچیده ای به دست می آید و حاصل سعی و تلاش اقتصادی و صنعتی جامعه است. رشد سریع اقتصادی از جمله هدف های اصلی اقتصاد دانان ،برنامه ریزان و سیاستمداران کشورهای در حال توسعه در دو یا سه دهه اخیر بوده است . چون فکر می شد که رشد سریع ، عامل اصلی تعیین کننده سطوح زندگی است. در حال حاضر این تائید در شرف انتقال به مسائلی از قبیل نا برابری در آمد ، فقر و بیکاری است.
توسعه اقتصادی
از نظر پیتر دورنر توسعه اقتصادی عبارت است از ، بسط امکانات و رورش قابلیت بشری که برای جلوگیری از فقر ، ضروری می باشد . تقلیل دامنه فقر عمومی ، بی کاری ونا برابری ملازم با توسعه اقتصادی هستند .
مک لوپ می گوید : ” توسعه اقتصادی عبارت است از : کاربرد منابع تولیدی به نحوی که موجب شد بالقوه مداوم درآمد سرانه در یک جامعه بشود ” و نیز اظهار شده که توسعه اقتصادی فرآیندی است که طی آن مبانی علمی و فنی تولید از وضعیت سنتی به وضعیت مدرن متحول می شوند .
برای آنکه توسعه اقتصادی پدید آید لزوما ً باید شبکه ای به هم پیوسته ، متشکل از مجموعه محصولات و در آمدها ، با توجه به منابع و تمام موجودی های داخلی و با در نظر گرفتن وابستگی های متقابل با دیگر کشورها دید آورد . لیکن ، برای اخذ چنین نتیجه ای و همچنین به منظور توزیع عادلانه درآمد ملی و بهبود سطح زندگی ملت ، باید به استقرار ساختار و نهاد های سیاسی ، اجتماعی و اقتصادی منطبق با شرایط جدید پرداخت .
در بحث از مفهوم توسعه اقتصادی باید توجه داشته باشیم که اکثر اقتصاد دانان کشورهای سرمایه داری وجهان سوم مدت های مدیدی می کوشند که مسئله توسعه اقتصادی را در چارچوب تئوری خالص اقتصادی حل کنند . آنها در طول دهه های چهل و پنجاه میلادی به کشورهای عقب مانده به عنوان کشورهایی می نگریستند که از کشورهای غربی فقیر تر می باشند. ازاین رو توسعه به عنوان روند غنی شدن به طور عمده بر طبق الگوی غرب و به عنوان افزایش تولید و در مواردی نادر به عنوان تحولی در ساختمان اقتصاد تلقی می شد .
توسعه اجتماعی
منظور از توسعه اجتماعی اشکال متفاوت کنش متقابلی است که در یک جامعه خاص همراه با توسعه تمدن رخ می دهد . توسعه اجتماعی و توسعه فرهنگی جنبه های مکمل و پیوسته یک پدیده اند و هر دو نوع الزامأ به ایجاد وجوه تمایز فزاینده جامعه منجر میشوند .
توسعه اجتماعی در قیاس با مفاهیمی چون توسعه اقتصادی و رشد اقتصادی حوزه وسیع تری را در بر می گیرد .
توسعه فرهنگی
از مفاهیمی است که نسبت به سایر بخش های توسعه چون توسعه اقتصادی ،توسعه اجتماعی و توسعه سیاسی از ابعاد و بار ارزشی بیشتری برخور دار است و تاکید بیشتری بر نیازهای غیر مادی افراد جامعه دارد . بنابر این فرآیندی است که در طی آن با ایجاد تغییراتی در حوزه های ادراکی ، شناختی ،ارزشی و گرایشی انسان ها ، قابلیت ها وباورها شخصیت ویژه ای را در آنها به وجود می آورد که حاصل این باورها و قابلیت ها، رفتارها و کنش های خاصی است که مناسب توسعه می باشد .
منظور از توسعه فرهنگی دگرگونی است که از طریق تراکم برگشت ناپذیر عناصر فرهنگی (تمدن ) در یک جامعه معیّن صورت می گیرد و بر اثر آن ،جامعه کنترل موثری را بر محیط طبیعی واجتماعی اعمال می کند . در این تراکم برگشت ناپذیر ، معارف ، فنون ، دانش و تکنیک به عناصری که از پیش وجود داشته و از آن مشتق شده ، افزوده می شود.توسعه فراگردی است که در آن سنت ها و تجارب گذشته از نو و بر اساس نیاز ها و شرایط تازه بازاندیشی و بازسازی می شوند و از این طریق جامعه خود را بارور می کند و توانایی های بالقوه انسان ها شکوفا می شود . از این جهت مفهوم ” هویت فرهنگی ” از مفهوم توسعه جدا نیست .
- توسعه سیاسی
- توسعه سیاسی از مفاهیمی است که پس از جنگ جهانی دوم در ادبیات توسعه مطرح شده است و حوزه بحث مهمی را در علوم سیاسی و جامعهشناسی سیاسی تشکیل میدهد. در ارتباط با فضای عمومی این واژه دیدگاههای مختلفی وجود دارد. توسعه سیاسی به نظر برخی از افراد، شرایط سیاسی لازم و اساسیای برای توسعه اقتصادی و صنعتی است. بدین ترتیب توسعه سیاسی، ایجاد شرایط سیاسی و حکومتی لازم برای تحقق کارآیی اقتصادی بیشتر است. مفهوم دیگری از توسعه «سیاسی» تاکید را بر کارایی حکومت میگذارد و از همینرو توسعه با افزایش در کارایی اجرایی و ظرفیت بیشتر در انجام سیاستهای عمومی همراه میشود.
- همین مفهوم از توسعه بیشترین همراهی را با اداره حکومت توسط استعمار داشته و توجه آن به توسعه معقول و دیوانسالار معطوف بوده است. سومین تعریف توسعه سیاسی به تبعیت از نظریهپردازان بزرگ اجتماعی مطرح شده و با درجه توسعه برحسب میزانی که الگوهای رفتاری «نوین» بر الگوهای «سنتی» پیشی میگیرند، ارتباط پیدا میکند. بدین ترتیب توسعه هنگامی محقق میشود که ملاحظات به دست آمده، جای استانداردهای معمول را بگیرد، تمرکز کارکردی به جای از هم گسیختگی کارکردی در روابط اجتماعی بنشیند و هنجارهای کلی جای هنجارهای ویژه را اشغال کند. مفهوم چهارم توسعه سیاسی با آزمون کارایی کلی همه نظام و ظرفیت اداره حکومت و جامعه به عنوان یک کل همراه است و در دیدگاه پنجم توسعه سیاسی را به ایجاد یک دولت ـ ملت با کارایی موثر در دنیای نوین تعریف میکنند.
| |