تاریخ بروزرسانی : 1401/08/04
نام بسته درسی : درس کلام اسلامی
——————————————————————————–
فهرست
درباره علم كلام
تعريف علم كلام
دليل نامبرداري علم عقايد به علم كلام
مخالفان و موافقان علم كلام
پيدايش، گسترش و تحول علم كلام
مهمترين مذاهب كلامي در اسلام
اثبات وجود خداي متعال
خداشناسي چه اهميتي دارد؟
آيا واجبالوجود وجود دارد؟
ويژگيهاي برهان وجوب و امكان چيست؟
راههاي ديگر خداشناسي چيست؟
خداي قادر و مختار
صفات الهي بر چند قسم است؟
قدرت چيست؟ و قادر كيست؟
قلمرو قدرت خداوند چقدر است؟
آيا خدا ميتواند موجودي مثل خود بيافريند؟
خداي عالم و دانا
علم چيست؟ عالم كيست؟
دلايل عالم بودن خداوند چيست؟
خداي زنده، مريد، مدرك، متكلم و باقي
حيات چيست؟ و آيا خدا حيّ است؟
اراده چيست؟ و آيا خدا مريد است؟
آيا خداوند مدرك (سميع و بصير) است؟
صفات سلبي خداوند
آيا خداوند شريك دارد؟
دليل عقلي بر توحيد ذاتي
توحيد عملي و اقسام آن
ادامه صفات سلبي خداوند
آيا خداوند در چيزي حلول ميكند؟
آيا خداوند محل حوادث واقع ميشود؟
آيا خداوند داراي لذت و الم است؟
دلايل اثبات توحيد صفاتي
رؤيت خداوند
مقصود از رؤيت در اينجا چيست؟
دلايل نقلي طرفداران رؤيت و بررسي آنها
ديگر صفات ثبوتي و صفات خبري خداوند
آيا خداوند جواد است؟
حسن و قبح افعال
حسن و قبح چيست؟
حسن و قبح عقلي است يا شرعي؟
دلايل شرعي بودن حسن و قبح چيست؟
حكمت و عدل الهي
ملاك افعال الهي چيست؟
آيا خداوند عادل است؟
جبر و اختيار
نظريههاي عمده متكلمين اسلامي در اين باره چيست؟
نظريه كسب چيست؟ و آيا صحيح است؟
قضا و قدر
معاني قضا و قدر چيست؟ و كدام معنا مورد نظر است؟
منابع و ماخذ
تعريف علم كلام
تعاليم اسلامي در ارتباط با انسان به 3 بخش تقسيم ميشود:
بنابراين ميتوان علم كلام اسلامي را به طور كلي چنين تعريف كرد. علم كلام اسلامي، دانشي است كه درباره آنچه از نظر اسلام بايد به آنها معتقد بود بحث ميكند. به عبارت خلاصهتر علم كلام اسلامي، علم عقايد اسلامي است.
نمونههايي از تعاريف دانشمندان اسلامي از علم كلام چنين است:
ابونصر فارابي (متوفاي 339 ه.ق) ، فيلسوف بزرگ مسلمان در كتاب احصاءالعلوم ميگويد: «كلام صناعتي است كه انسان به وسيله آن ميتواند به اثبات آراء و افعال معيني بپردازد كه شارع دين به آنها تصريح كرده است و نيز به وسيله آن ميتواند آراء و افعال مخالف را باطل نمايد.»
شيخ طوسي (متوفاي 460 ه.ق)، از علماي بزرگ شيعه در شرحالعبارات المصطلحه ميگويد: «اصول كلام دانشي است كه در آن از ذات خداوند متعال و صفاتش و مبدا و معاد بر طبق قانون شرع بحث ميشود.»
قاضي عضدالدين ايجي (متوفاي 756 ه.ق) از متكلمان بزرگ اشعري در كتاب المواقف ميگويد : «كلام علمي است كه با آن ميتواند عقايد ديني را با اقامه دليل و رد شبهات اثبات كرد.»
عبدالرزاق لاهيجي (متوفاي 1072 ه.ق)، در كتاب شوارق الالهام ميگويد: «علم كلام صناعت نظري است كه با آن عقايد ديني اثبات ميشود.» وي در گوهر مراد آورده است: «ضروريترين دانشها شناختن خود است و بازگشت خود، و شناختن پروردگار خود و شناختن فرمان پروردگار خود است و مجموع اين دانشهاست كه علماي متكلمين اصول دين خوانند….. و اصول خمسه دين عين همين شناختهاست؛ چه، توحيد و عدل داخل در خداشناسي است و نبوت و امامت داخل در فرمان خداشناسي است، چه فرمان خداي را به شرع توان شناخت و شرع محتاج است به آورنده شرع كه نبي است و حافظ شرع كه امام است و علم معاد داخل در خودشناسي است.»
شهيد مطهري (شهادت 1358 ه.ش)، در بخش كلام از كتاب آشنايي با علوم اسلامي ميگويد: «علم كلام علمي است كه درباره عقايد اسلامي يعني آنچه از نظر اسلام بايد به آن معتقد بود و ايمان داشت بحث ميكند، به اين نحو كه آنها را توضيح ميدهد و درباره آنها استدلال ميكند و از آنها دفاع مينمايد».
دليل نامبرداري علم عقايد به علم كلام
با توجه به آنچه در تعريف علم كلام گفته شد اين پرسش به ذهن خطور ميكمند كه چرا علم عقايد ديني به علم كلام نامبردار شده است؟
مخالفان و موافقان علم كلام
بررسي و بحث درباره عقايد ديني خواه ناخواه مستلزم تفكر و تعقل در مباحث اعتقادي است. متكلم ديني به كمك خرد و انديشه و تجزيه و تحليلهاي قلي به توضيح، اثبات و دفاع از عقايد ديني ميپردازد.
در اينجا اين پرسش قابل طرح است كه آيا اصولا براي عقل امكان فهم تجزيه و تحليل در مباحث الهي و اعتقادي از قبيل خداشناسي، توحيد، صفات و …. وجود دارد و يا اين حقايق از سطح درك عقلي بيرون است و براي عقل امكان بررسي در اين مباحث نيست؟
در پاسخ به اين پرسش دو نظريه ارايه شده است:
نظريه اهل حديث: گروهي از مسلمانان كه به اهل حديث معروفاند، بر اين عقيدهاند كه مباحث الهي و آسماني از قدرت درك بشري بيرون و هرگونه بحث و بررسي عقلي در مباحث اعتقادي بيهوده و زائد است. از نظر ايشان خداي متعال و پيامبر اسلام (ص) اينگونه حقايق را به رايگان در اختيار بشر گذاشتهاند.
كتاب خدا و احاديث پيامبر (ص) به اندازه لازم و كافي مشتمل بر اين تعليمات است و بر ماست كه در تحصيل اين معارف به قرآن كريم و سنت رسول خدا (ص) مراجعه و به آ» اكتفا كنيم. از نظر اهل حديث حتي اگر به آيات و احاديثي برخورديم كه معاني آنها براي ما آشكار نبود، آن را تلاوت ميكنيم و به آن ايمان خواهيم داشت و درباره آنها از طرح هرگونه پرسش و پاسخ اجتناب ميورزيم و علم آن را به خداي متعال واگذار مينماييم.
اهل حديث گفتهاند كه در قرآن كريم مباحث كلامي و فلسفي نيامده است و پيامبر اسلام (ص) و صحابه نيز به كلام نپرداختهاند و هر چه زائد بر قرآن و حديث باشد، بدعت و حرام است.
شايسته ذكر است كه برخي عرفا و اخيرا برخي روشنفكران مسلمان با بحثهاي عقلي در مباحث الهي مخالفت كردهآند، ليكن مخالفت اينها متفاوت از مخالفت اهل حديث است؛ زيرا مخالفت برخي عرفا با اصل علم كلام و فلسفه نيست، بلكه مقصود عمده آنان كافي ندانستن راه عقلي (و نه انكار آن) و ضرورت تهذيب نفس و سير و سلوك عرفاني است؛مخالفت برخي روشنفكران نيز بر خلاف اهل حديث از موضع كتاب و سنت نيست، بلكه اينها تحت تاثير پيشرفتهاي علوم حسي و تجربي طي يكي دو قرن اخير، علوم حسي را قابل اطمينان و علوم عقلي را غير قابل اطمينان دانستهاند و از اين رو به خداشناسي از طريق علوم طبيعي تكيه ميكنند. حقيقت اين است كه نه نظريههاي علمي تجربي همواره ثابت و قابل اطمينان است و نه آراء عقلي همواره متغير و غير قابل اطمينان است؛ به علاوه پاسخ بسياري از پرسشهاي ديني و نيز بسياري از مباحث عالي الهي كه در قرآن و حديث آمده، از قلمرو علوم تجربي بيرون است و راهي براي شناخت آنها جز بررسيهاي عقلي نيست.
نظريه اهل كلام: اهل كلام در مقابل اهل حديث قرار دارند و بحثهاي عقلي درباره معارف الهي را جايز و بلكه ضروري ميدانند. اهل كلام در پاسخ به اهل حديث گفتهاند:
اولا قرآن كريم دعوت به تفكر و تعقل كرده است و پذيرش كوركورانه و تعبدي را در اعتقادات قبول ندارد، بلكه ميخواهد مسلمانان از روي علم و آگاهي به اصول دين بگروند و اصول دين تقليدي نيست.
ثانيا مباحث كلامي به اجمال در قرآن كريم آمده است. آيات فراواني از قرآن به مباحث خداشناسي، توحيد، صفات و …. اختصاص يافته و در برخي موارد بر آنها استدلال شده است. به عنوان مثال قرآن كريم در اثبات يگانگي خداوند ميگويد: «لَو كانَ فيهِما إِلّا اللهُ لَفَسَدَتا» (انبيا؟22) يعني اگر خدايي غير از خداي يگانه در آسمانها و زمين ميبود، آسمان و زمين تباه ميشد؛ معلوم ميشود كه منظور قرآن كريم اين است چون آسمان و زمين تباه نشده است، پس خدايي جز خداي يگانه نيست و اين نوعي قياس منطقي است كه به قياس استثنايي معروف است.
ثالثا قران كريم به طور مكرر، خطاب به مخالفان ميفرمايد: «قُل هاتُوا بُرهانَكُم، إِن كُنتُم صادِقين» (بقره؟111) بگو اگر راست ميگوييد برهان خود را بياوريد. از اينجا به خوبي روشن ميشود كه قرآن كريم راه برهان و استدلال را به رسميت ميشناسد و معقول نيست كه از مخالفان طلب برهان كند ولي براي معارف حق خود، راه برهان را بدعت و حرام بداند.
رابعا اينكه گفته شده پيامبر اسلام (ص) و صحابه به طور كلي از مباحث كلامي روگردان بودهاند، صحيح نيست؛ زيرا در رواياتي از پيامبر اسلام (ص) اينگونه مباحث به اجمال وارد شده است؛ به علاوه اگر پيامبر اسلام (ص) بيشتر به اين مباحث نپرداختهاند به خاطر آن بود كه بسياري از اين مباحث در آن زمان مطرح نبوده است. همچنين نبايد انتظار داشت كه اين مباحث كه در سطحي عالي قرار دارند مورد توجه همه صحابه با هر سطح فكري قرار گرفته و از آنها نقل گردد، بلكه براي اين مباحث بايد به كساني چون علي (ع) كه دروازه شهر علم پيامبر (ص) است مراجعه كرد و در سخنان بسياري كه از آن حضرت نقل شده، نگريست.
خامسا اگر بنا بر كتاب خدا و حديث باشد، در هيچ آيه و حديثي، بدعت و حرام بودن مباحث كلامي وارد نشده است؛ پس حكم به جايز نبودن اين مباحث، خود، مخالفت با قرآن و حديث و خروج از التزام به كتاب و سنت است.
پيدايش، گسترش و تحول علم كلام
قرآن كريم در آيات بسياري مسلمانان را به تفكر و تعقل و حتي تدبر در خود قرآن فرا خوانده است: «أَفَلا يَتَدَبَّرونَ القُرآن» (نساء؟82). همچنين بسياري از مباحث كلامي مانند توحيد، صفات، جبر و اختيار، عدل، كفر و ايمان و … در آيات متعدد قرآن كريم طرح شده است. رواياتي نيز در همين زمينهها از پيامبر اسلام (ص) و علي (ع) و سخناني از صحابه وارد شده و طبيعي است تأمل و تدبر در اين آيات و روايات براي اهل انديشه موجب برخي اختلافات فكري گردد.
از طرف ديگر برخي حوادث اجتماعي و سياسي از همان زمان صدر اسلام در ميان مسلمانان رخ داد كه موضعگيريهاي مختلفي را در پي داشت. اين اختلافات گاهي معلول برخي تفكرات و گاهي نيز منشأ برخي آراء عقيدتي گوناگون گرديد.
شهرستاني (متوفاي 548 ه.ق) در كتاب الملل و النحل اختلاف بين امت اسلامي را از هنگام بيماري و پس از رحلت رسول خدا (ص) تا زمان حكومت علي (ع) در ده مورد گزارش كرده است.
اولين اختلاف در هنگام بيماري رسول خدا (ص) ظاهر شد. پيامبر (ص) فرمود: «قلم و كاغذي بياوريد تا براي شما بنويسم كه پس از من گمراه نشويد.» عمر گفت: «درد و بيماري بر او غلبه يافته است و كتاب خدا براي ما بس است» بگومگو بين حاضران بالا گرفت. رسول خدا (ص) دستور داد كه از نزد او خارج شوند.
مهمترين اختلاف آنگاه رخ داد كه برخي از انصار و مهاجرين در سقيفه بني ساعده گرد آمدند و هر يك امارت را از آن خود ميدانستند تا اينكه سرانجام با ابوبكر بيعت شد؛ اين در حالي بود كه علي (ع) تا مدتي بيعت نكردند و پس از آن به خاطر حفظ اسلام و جلوگيري از تفرقه ميان مسلمين به آن تن دادند. برخي اختلافات ديگر در دوران خلافت خليفه اول و دوم پديد آمد. در دوران خلافت عثمان، بنياميه به حوزه حكومت بازگشتند و با حضور آنان ظلم و جور بالا گرفت. اعتراضات واقع شد و خليفه به قتل رسيد. قتل عثمان خود منشأ اختلافات ديگر شد. در دوران حكومت علي (ع) سه جنگ جمل، صفين و نهروان رخ داد. فرقه خوارج كه مردمي تهيمغز و مقدس مآب بودند از درون جنگ صفين شكل گرفتند. آنها مرتكب گناه كبيره را كافر ميپنداشتند و قتل او را واجب ميشمردند. آنان علي (ع) را به خاطر قبول حكميت كه خودشان بر آن حضرت تحميل كردند، كافر خواندند و تقاضاي توبه او را داشتند. پس از شهادت علي (ع) و صلح امام حسن (ع)، معاويه قدرت را به طور كامل در دست گرفت و زندگي اشرافي و تعصب عربي را بر خلاف سيره پيامبر (ص) و خلفاي پيشين احيا كرد. او خلافت را به سلطنت تبديل كرد و براي فرزند نالايق خود از مردم بيعت گرفت. طبيعي است كه همه اين كارها حتيالامكان با نام دين انجام گيرد.
رواج رسمي و كلاسيك بحثهاي اعتقادي و آغاز شكلگيري علم عقايد كه بعدها به علم كلام معروف شد تقريبا از نيمه دوم قرن اول هجري آغاز شد. گفته ميشود اولين مسئله مورد بحث و گفتگو جبر و اختيار بود كه با قضا و قدر الهي سازگار مينمود و جبر، نفي عدل را به دنبال داشت؛ پس از آن بحث خوب و بد بودن افعال كه اصولا چه كاري خوب و حسن و چه عملي زشت و قبيح است مطرح گرديد. برخي گفتند هر كاري خدا كند، حتي اگر نيكان را به دوزخ ببرد، خوب است و برخي گفتند كه خدا فقط كارهاي خوب را انجام ميدهد و كار خوب را ميتوان با عقل خدادادي تشخيص داد.
آشنايي مسلمانان با ملل ديگر و برخورد آنها با انديشههاي ديني ساير اديان از قبيل مسيحيان، يهوديان، زرتشتيان و حتي زنادقه كه ضد دين بودند؛ همچنين ترجمه كتابةاي يوناني به زبان عربي و ورود دانشهاي مختلف از جمله منطق و فلسفه به جهان اسلام و اقبال دانشمندان مسلمان از تحصيل علم و دانش و نقد و بررسي آنها در مجموع آگاهيها و پرسشهاي گسترده و جديدي را فرا روي دانشمندان مسلمان قرار داد و بحث و بررسي درباره آنها و تشكيل جلسات مناظره با پيشوايان ساير اديان و نيز مناظرات پيشوايان فرقههاي كلامي گوناگون اسلامي با يكديگر جملگي در گسترش علم كلام نقش مؤثري ايفا كردند. در اين ميان تاثير كلام و فلسفه بر يكديگر قابل تأمل است. در آغاز تعارضات كلام و فلسفه مطرح شد. براي مثال ابوحامد غزالي (متوفاي 505 ه.ق) كتاب تهافتالفلاسفه را عليه في لسوفان نوشت و در سه مسئله فلسفي به كفر فلاسفه حكم داد. ابن رشد (متوفاي 595 ه.ق) كتاب تهافت التهافت را در پاسخ به غزالي و جمع بين دين و فلسفه به رشته تحرير در آورد. فخر زاري (متوفاي 606 ه.ق) نيز در شرحي كه بر كتاب الاشارات و التنبيهات از ابن سينا نوشت، انتقادات بسياري را متوجه ابن سينا كرد. بعدها خواجه نصيرالدين طوسي (متوفاي 672 ه.ق) در شرح خود بر الاشارات و التنبيهات به اشكالات فخر رازي پاسخ گفت. بدين ترتيب و به تدريج و خصوصا از قرن هفتم به بعد كلام، رنگ فلسفي به خود گرفت و آثار كلامي شبيه آثار فلسفي گرديد.
در دوره معاصر نيز به دليل تحولات مهمي كه در عرصه دانش تجربي و تفكرات فلسفي و رويكردهاي اجتماعي بشر رخ داده، پرسشها و چالشهاي جديدي پيرامون مباحث و عقايد ديني مطرح شده است. اين پرسشها از جهات متعددي متفاوت از پرسشهاي گذشته است و از همين رو بحث و بررسي آنها تحت عنوان «كلام جديد» صورت ميگيرد. بحث درباره چيستي و مسايل كلام جديد نيازمند نوشتاري مستقل است. اخيرا در دانشگاهها درسي با همين عنوان (كلام جديد) پيشبيني شده و تدريس ميشود.
مسايل و روش علم كلام
با توجه به آنچه گفته شد ميتوان مباحث و مسايل علم كلام را كه در پيرامون عقايد ديني است به شرح زير گزارش كرد:
نوشتههای تازه
آخرین دیدگاه ها