کد خبر: 3148

تاریخ بروزرسانی : 1397/02/04

سرفصل های درس فلسفه عمومی

منابع آزمون دکتری

نام بسته :فلسفه عمومی 

————————————————————–

فهرست 

فلسفه وفيلسوف

موضوع ومسائل فلسفي

لزوم فلسفه

موضوع ومسائل فلسفي

 

كليات پنجگانه (خمس)

قضايا( تصديقات)

شناخت شناسي

هستي شناسي

روان شناسي عقلاني

انديشه شناسی

فلسفه در نگاه کلی

روش سقراطی

نظریات متعارف

مذهب افلاطونی

فلسفه اولی (مابعد الطبیعه)

مهمترین مسائل در مابعدالطبیعه

اصالت کثرت و اصالت وحدت

مسئله روان و تن

نظریه دکارت

فکر و امتداد (بُعد)

نظریه ماده انگاری

مذهب اصالت معانی (ایدئالیسم)

لایب نیتس

هماهنگی پیشین بنیاد

اسپینوزا

انواع نظام مابعدالطبیعه

منابع و مآخذ

بخش هایی از بسته درسی فلسفه عمومی

فلسفه وفيلسوف

واژه فلسفه(philosopy) : واژه فلسفه ،معرب (عربي شده) كلمه يوناني فيلسوفيا(Philosophid) وبه معني “دوست داشتن حكمت و خرد” است .

واژه فيلسوف (Philosopher) :واژه فيلسوف نيز –همانندفلسفه- ريشهاييونانيداردوآنواژة “فيلوسوفوس(Philosophos)” است و به معني ” دوستدار حكمت وخرد “.

كاربرد واژه فيلسوف:

درباب اين كه واژه “فيلسوف ” را نخست بار از سوي چه كسي به كار برده شده ،سه نظريه مشهور است :

الف) از سوي فيثاغورس: قول مشهور آن است  نخستين بار فيثاغورس برآن بود كه صفت «حكمت» ويژه خداست وتنها خدايان را مي توان «حكيم» ناميد. براين بنياد «فيثاغورس» خود را «دوستدار حكمت ودانش» خواند و واژه «فيلسوف» را درمورد دانشمنداني كه هم خود را صرف بررسي اشياء مي كردند ودرراه شناخت حقيقت اشياء مي كوشيدند، به كار برد.

ب) از سوي هرودوت: به نظر برخي از محققان واژه، «فيلسوف» را نخست بار، «هرودوت(Horodotus) مورخ يونان درسده پنجم پيش از ميلاد ،به كار برده است ، «هرودوت» دركتاب تاريخ خود نقل مي كند كه : كرسيوس(Croesus) ،پادشاه ليديا درسده ششم پيش ازميلاد ، به «سولون(Solon)» قانونگذار ويكي ازحكماي هفتگانه يونان ،گفته است :« شنيده ام كه فيلسوف وار در شهرها به جستجو پرداخته اي وهدف تو ازاين كار، ديدار ازآن شهرها وآموختن دانشهاي مردم آن دياران بوده است ».

ج) از سوي سقراط

رواج اصطلاح فلسفه:

ارسطو(Aristole) شاگرد افلاطون وحكيم بزرگ سده چهارم پيش از ميلاد ،وقتي مي خواست دانشي را كه بعدها فلسفه خوانده شد، تعريف كند ،چنين گفت: «بايد دانش يافت كه درباب نخستين اصل ها واولين علتها، بحث وگفتگو كند .«باري  اصطلاح فلسفه، بعدها، درعالم اسلام ودرعصر جديد اروپا رواج يافت».مسلمانان اين واژه را ازيونان گرفتند ، بدان رنگ زبان عربي دادند ودرمعني دانشهاي عقلي به كار بردند .

اصطلاح فلسفه، در اروپا، پس از رنسانس يا نوزايي(Renaissance) ودرعصر جديد رواج يافت، اين واژه، بويژه، از روزگار فرانسيس بيكن (Bacon – 1561-1626م) ورنهدكارت (R.Desantes -1596-1650م) به اين سو، به صورت اصطلاح درآمد .

تعریف فلسفه از سوی دکارت:

فلسفه، بسان درختي است كه ريشه آن متافيزيك است وتنه آن فيزيك .اين درخت ،سه شاخه دارد وشاخه هاي آن عبارتند از: مكانيك، طبّ  واخلاق .معني لغوي« تعريف» شناساندن است .

ودراصطلاح :تعريف آن است كه صفات وخصوصيات مختلف چيزي را درجمله اي بيان كنند وتا بدين وسيله از ديگر چيزها جدا گردد وبه ديگران شناسانده شود .

تعریف فلسفه در نگاه راسل:

برتراندراسل: فيلسوف انگليس ، «تعريف فلسفه برحسب مكتبي كه برگزيده ايم ، متفاوت خواهد بود .

تعريف كلي  فلسفه:

شناخت =( معرفت وآگاهي) انسان ازجهان سه قسم است : شناخت علمي، شناخت هنري، وشناخت فلسفي

شناخت علمي (علم): انسان به مدد حواس خود با محيط روبرو مي شود وآگاهي وشناختي از اشياء پيرامون خود به دست مي آورد .

اين گونه شناخت ها كه بوسيله احساس ،شناخت حسي وسطحي ناميده مي شود .

ویژگی های شناخت علمی:

1.منظم وسازمان يافته است .

2.با روش هاي معيّن وسنجيده

  1. بر واقعيات خارجي استواراست .

شناخت هنري (هنر):  هنرمند، آنچه را كه از واقعيت ها حس مي كند وسيله ومايه كار خود قرار مي دهد وآنگاه واقعيت هاي دروني خود را مورد تأكيد وتوجه قرار مي دهد وبازباني كيفي( عاطفي واحساس) بيانگرواقعيت ها مي گردد.

شناخت فلسفي (فلسفه)

پرسش ها ومسائلي ازنوع مسالة بودن يا نبودن خدا، مساله هستي يا نيستي روح،سرنوشت انسان درجهان، آغاز و انجام جهان وسرنوشت آن وصدها مساله وپرسش ديگر وپاسخ هايي را كه هركس به اين قبيل مسائل مي دهد فلسفه وي به شمار مي آيد .

جهان بینی یا فلسفه هر شخص:

«شناخت هاي علمي وهنري +عوامل محيطي و اجتماعي ←تفكرويژه←جهانبيني (فلسفه) ».

جهان بيني يا فلسفة هركس عبارت است از بينشي كلي كه همه شناخت هاي او را دربرمي گيرد. يا دقيق تر بگوييم: بينشي است كلي كه بربنياد شناخت هاي علمي وهنري اونهاده است.

معنای عام وخاص فلسفه:

فلسفه را –به طوركلي،در دومعني به كارمي برند : معني عام فلسفه : فلسفه درمعني عام عبارت است از«جهان بيني شخصي هركسي»

معني خاص فلسفه : فلسفه درمعناي دقيق وخاص خود عبارت است از بينش ژرف وتأمل سنجيده درباب مسائلي فلسفي.

بينش ژرف درمسائل فلسفي دو ويژگي دارد :

  • الف –خردمندانه (عقلاني): تأمل در باب مسائل فلسفي خردمندانه است. دين معناكه طرح كنندة پرسشهاي فلسفي، كه اصطلاحاً فيلسوف خوانده مي شود،با ابزارعقل به تجزيه وتحليل پرسش هاي فلسفي مي پردازد.
  • ب- آزادانه: بنياد انديشه فلسفي، آزاد فكري است .

آغاز فلسفه وآغازگرآن:

راسل : «‌فلسفه به عنوان چيزي متمايز از الهيات، درقرن ششم پيش ازميلاد آغاز شد «آغاز فلسفه تالس (Thales) بود». زادگاه فلسفه به معني خاص ودقيق آن يونان است .

سهم متفكران مشرق زمين درظهور فلسفه يونان:

آيا فلسفه پديده اي غربی( يوناني) ،ويا داراي ريشه هاي شرقي نيز هست . ودو نظريه ابراز شده است :

1.فلسفه،يكسره يوناني (غربي) است : برمبناي اين نظريه« يونانيان فلسفه را از شرق به وام گرفتند ،بلكه فلسفه پديده اي است كه به دست تالس در سده ششم پيش ازميلاد پايه گذاري شده است .

2.مشرق زمين ،گاهواره تمدن وتفكر است : سرچشمه هاي فلسفه يوناني نيز ازمشرق زمين است وانديشه متفكران «مصر» كلده، سوريه ،ايران وچين وهند درپيدايش فلسفه يونان دخالت داشته است .

زادگاه اصلي فلسفه: شهرميلتوس يا ملطيه:

ميلتوس ياملطيه كجا بود؟ ميلتوس يكي ازشهرهاي سرزمين «ايونيا» يا «ايوني » محسوب مي شد و«ايونيا» بخشي بود درمغرب آ‌سياي صغير (تركيه‌ فعلي) كه حدود 750 سال پيش از ميلاد يونانياني به نام «ايونيان» به آنجا مهاجرت كردند . اگر كاروان انديشه هاي شرقي به «ميلتوس » نمي رسيد ،هرگز آن كاخ عظيم تفكر، كه فلسفه يونانيش مي نامند ، سربر آسمان نمي ساييد.

فلسفه درآغاز ظهور:

در آغاز فلاسفه به بحث هاي مربوط به جهان شناسي (Cosmology) پرداختند ودرجستجوي كشف مادة المواد بودند و مي كوشيدند تا دريابند كه مادة اصلي اشياء چيست ؟

پس ازعصر جهان شناسي، انسانشناسي(Anthropogy) مورد توجه خاص فلاسفه قرار گرفت .سقراط به انسان پرداخت و«خودشناسي» را بنياد پژوهش هاي فلسفي قرار داد.

بسط فلسفه از زمان ارسطو:

ارسطو، دامنة  مباحث را گسترش دا د وفلسفه را شامل الهيات ،رياضيات، طبيعيات( فلسفه نظري) ،اخلاق، تدبير منزل وسياست مُدُن(فلسفه عملي)دانست. درقرون وسطي، بويژه دراروپا، فلسفه درخدمت دين درآمد وفلاسفه مسيحي كوشيدند تا فلسفة يونان(خاصه حكمت افلاطون و ارسطو) را با دين مسيح تلفيق كنند ودر توجيه آن به كار گيرند.

فلسفه پس از رنسانس:

پس از رنسانس ، متفكران اروپائي عليه انديشه هاي كهن فلسفي قيام كردند .منطق وفلسفه ارسطو مورد انتقاد آنان قرار گرفت .از روش هاي تجربي سخن درميان آوردند . باب تازه اي درفلسفه گشود كه به بحثُ المعرفه يا شناخت شناسي (Epistemology) موسوم گشت .

فلسفه در روزگار معاصر:

در روزگار معاصر فلسفه، فلسفه را بحث هاي منطقي محدود مي كنند . از طرفداران كانت فلسفه را عبارت از شناخت شناس مي دانند. بعضي به گمان خود ،بحث هاي فلسفي را بي بنياد مي شمرند و قضيه ها يا گزاره هاي فلسفي را مهمل (بي معني طبق معيارهاي علمي) مي انگارند .

موضوع ومسائل فلسفي

موضوع فلسفه «وجود» (هستي Existence-being) است ، آنهم «مطلق وجود» يعني وجود آزاد از هر قيد . مسائل فلسفه همانا بحث از عوارض ذاتي وجود است.

موضوع فلسفه در نظر کانت:

كانت(kant) ،فيلسوف آلماني سده هجدهم: فلسفه را عبارت از بحث از شناخت دانست، يا دست كم با نقد عقل، شناخت را مهمترين مسائل فلسفه به شمار آورد . اگزيستانسياليست هاوظيفه فلسفه را گونه اي انسان شناسي مي دانند.

اثبات گرايان منطقيفلسفه را به بحث هاي منطقي محدود مي كنند.

عقیده گروهی از فلاسفه درباره رسالت فلسفه گروهي  برآنند كه فلسفه عهده دار بحث از ارزش هاست وفلسفه چيزي جز ارزش شناس نيست.

مسائل فلسفه:

را به پنج دسته تقسيم كرد :

  • تفكر درچيستي تعريف ،استدلال واستنتاج
  • تفكر درچيستي شناخت (معرفت)
  • تفكر درچيستي هستي (وجود)
  • تفكر در چيستي امور با ارزشهاي اخلاقي
  • تفكر در چيستي زيبايي

 

مشاوره برای آزمون دکتری

برای مشاوره اینجا بزنید

خدمات کنکور دکتری 
معرفی موسسات آموزشی آزمون دکتری
0 0 رای ها
امتیاز بدهید
guest
1 دیدگاه
بازخورد (Feedback) های اینلاین
مشاهده همه دیدگاه ها
سیما انوری
میهمان
سیما انوری
12 آذر ، 1397

ممنون از مطالب عالی و کاربردی شما

1
0
افکار شما را دوست داریم، لطفا با ما در میان بگذارید.x