تاریخ بروزرسانی : 1401/08/14
نام بسته: درس مبانی نظری مدیریت آموزشی
————————————————————————————————————–
فهرست
تعريف مديريت
مديريت آموزشي
مديريت عمومي
طبقه بندي سازمانها
عملکردمديريت وسازمان
تكنولوژي سازمان
رويکردهاي متداول درآموزش مديري
كاركردهاي مديريت
انواع تصميم
فراگردتصميم گيري
شرايط تصميم گيري
فراگردبرنامه ريزي
ملاکهاي تعيين هدف
انواع برنامه
مباني تقسيم کاربراي تشکيل واحدهاي سازماني
وحدت فرمان
صفوستاد
تمرکزوتمرکززدايي اداري
نمودارسازمان
سازمان غيررسمی
عوامل مهم موقعيت هاي رهبري
مدل پنجره جوهري
انواع کنترل
زمينه هاي پداگوژيكي مديريت آموزشي
انواع سازمانهاي آموزشي
نظريه هاومدلهاي مديريت دردانشگاه ها
ماهيت كاربردتئوري درمديريت آموزشي
مشخصه هاي اصلي تئوريهاي مديريت آموزشي
تئوريهاي مديريت آموزشي
مدلهاي رسمي مديريت آموزشي
تئوري ساختاري
مکتبهاونظريه هاي مديريت
نظريه هاي كلاسيك
تئوري بوروكراسي
نظريه روابط انساني
دوره گذر از مکتبهاي کلاسيک به نهضت رفتاري
نظريه هاي رفتاري
نظريه همکاري
نظريه تصميم گيري
نظريه همسازي
نظريه هاي جديد
تئوري سيستمها
نظريه يادگيري سازماني
نظريه “مجموعه هاي پيچيده غيرقابل پيشبيني” يانظريه آشوب
نظريه اقتضايي
نظريه نقشهاي مديريتي
نظريه تقويت واصلاح رفتار
نظريه انتظار
خرده سيستمهاي سيستم اجتماعي
تئوري عقلاني
تئوري سلسله مراتبي
نقشهاي مديريت درسيستم سازمان
محدوديت هاي مدلهاي رسمي
مباني نظري واصول مديريت آموزشي
کارکردهاي آموزش وپرورش
کارکردهاي آشکار
کارکردهاي نهان
تمرکزوتمرکززدايي ساختاري
مدلهاي مردم سالار
مدلهاي مردمسالاردرمديريت آموزشي
مدلهاي مردمسالار،اهداف،ساختار،محيط ورهبري
محدوديتهاي مدلهاي مردمسالار
خصوصيات اهداف آموزشي
اجزاي نظريه
پيش فرض هاومفروضات
ملاک تشخيص اختيار
انواع اختيار
ويژگيهاي اصلي بوروکراسي
سيستم
مدلهاي سياسي
مراحل تصميمگيري مديريت سيستم
وجوه تحليلي سيستم اجتماعي
يگانگي فردوسازمان
مدرسه به عنوان يک سيستم اجتماعي
بازخوردهاي سيستم مدرسه
مديريت رفتارسازماني
مباني فردي رفتارسازماني
سطوح تغييردرافراد انسان
تغييرپذيري شخصي
سلسله مراتب نيازهاي مزلو
کسب موفقيت
محيط کاروانگيزش
التونميو
تئوريxوتئوري
گروه انساني جورجه ومنز
تئوري رشديافتگي–رشدنيافتگي کريس آرگريس
تئوري انگيزش- بهداشت فردري کهرزبرگ
سيستمهاي مديريت رنسيسلي کرت
سبکهاي مديريت ازسيستمي کتاچهار
مباني گروهي رفتارسازماني
شيوه مطالعات رهبري
نهضت مديريت علمي
نهضت روابط انساني
رفتاررهبر
مطالعات ميشيگان
مطالعات پوياييشناسي گروهي
مطالعات دانشگاهاي التياوهايو
شبکه مديريت
پنج سبک رهبري
مدل سه بعدي اثربخشي رهبر
سبکهاي اساسي رفتاررهبر
سطوح متفاوت بلوغ يارشديافتگي
تئوري سيکل زندگي
سيکلهاي تغيير (سيکل تغييرمشارکت جويانه و سيکل تغييراجباري)
مديريت وبرنامهريزي آموزشب از وازراه دور
شهروندي درجامعه امروز
نگاهي به وضع موجود
انتظارات آينده ازمديران آموزشی
دانشومهارتهاي مديريتي نوين
نقش فناوريهاي جديدآموزشي
چالشهاي پيشروي مديران آموزشي
مباني فلسفي مديريت آموزشي
فلسفه درآموزش وپرورش
نظرياتي دربارةفلسفه
علم وفلسفه
فلسفةلازم براي مديران آموزشي
ذهنيت فلسفي (کمک به افراددرتفکر)
ابعادذهنيت فلسفي
جامعيت
ذهنيت فلسفي دربين مديران آموزش عمومي
اندازهگيري ذهنيت فلسفي
اندازه گيري نگرشهاي معلَمان
ذهنيت فلسفي ونگرشهاي معلّمان
ذهنيت فلسفي وترتيبات سازماني
ذهنيت فلسفي وآماده سازي مديران مدرسه
مديريت و رهبري آموزش وپرورش
زمينههاي رفتاراساسي
رشدذهنيت فلسفي درکلاسها
نقش استاد فلسفة آموزش وپرورش
آزمون خودسنجی با پاسخ
منابع و مآخذ
تعريف مديريت
مديريت آموزشي
تعاريف ارائه شده در درس مبانی نظری مدیریت آموزشی بيشتر از ديدگاه فلسفي و موضع گيري علمي شخص متأثر هستند. بنابراين، اغلب تجويزي هستند. براي مثال:
مديريت عمومي
مشخصه اصلي سازمان، دامنه فعاليت و الگوي روابط انساني آن است که به واسطه آن، اهداف سازماني تحقق مييابند.
طبقه بندي سازمانها
پارسونز: انطباقپذيري، تحقق هدف، وحدت و يگانگي، حفظ يکپارچگي فرهنگي.
اتزيوني: سازمانها را بر حسب قدرت به سه نوع: اجباري، انتفاعي، هنجاري تقسيم ميکند.
بلا و اسکات:با ملاک «چه کسي، در درجه اول از وجود سازمان بهره مند ميشود» چهار نوع سازمان، مشترک المنافع، تجاري، خدماتي، رفاه عمومي درنظر ميگيرند. متداولترين طبقه بندي مديران برحسب سطوح مديران عالي، مديران مياني، مديران خط مقدم (سرپرستان) است.
نقشهاي مديريت:ميان شخصي (شامل؛ مقام تشريفاتي، رهبر، رابط)، اطلاعاتي (شامل؛ خبرگير، پخشگير، سخنگو)، تصميمي (شامل؛ کارآفرين، مهارگر آشفتگي، تخصيصگر منابع، مذاکره گر).
عملکرد مديريت و سازمان:عملکرد سازمان را ميزان کارايي و اثربخشي سازماني در تحقق اهداف آن تعيين ميکند. کارايي، يعني درست انجام دادن کار. چون افراد انساني منبع عمده سازمانها محسوب ميشوند، از اين رو، کارايي بايد به معناي رشد و ارتقاي دانش و مهارتهاي کارکنان و ارضاي نيازهاي آنان نيز تلقي گردد. کارايي بر چگونگي انجام کار تأكيد ميکند. اثربخشي يعني انجام دادن کار درست. تأكيد آن بر نتايح کار است. از ديد دراکر، اثربخشي کليد موفقيت سازمان محسوب ميشود. بهزعم وي، نياز مديران به ايجاد شرايط و فرصتهاي مطلوب و موفقيت آميز در کار سازمانها تلويحاً، اثربخشي را بيشتر از کارايي لازم مي شمارد.
مهارتهاي سه گانه مديريت از ديدگاه رابرت کاتز عبارتنداز: مهارت فني، مهارت انساني، مهارت ادراکي.
مديران رده سرپرستي به مهارت فني، رده بالا به مهارت ادراکي نياز دارند و مهارت انساني تقريباً لازمه کار مديران در همه رده ها ميباشد. رابينز بر پايه تحقيقاتي که انجام شده، به مهارت سياسي (بعدي از مهارت ادراكي) و گريفين به مهارتهاي تشخيصي و تحليلي (بعدي از مهارت ادراكي) اشاره کرده است.
هوش هيجاني: هوش هيجاني به عنوان بعدي از مهارتهاي انساني توانايي درك، دريافت و كنترل هيجانهاست. مفهوم هوش هيجاني به وسيله گلمن تبيين شده است كه عبارت است از توانايي تشخيص احساسات خود و ديگران و همچنين مديريت مطلوب بر عواطف و روابط با ديگران.
از نظر برخي انديشمندان حوزه علم مديريت مهارت يادگيري به عنوان چهارمين مهارت ذكر شده است.
رويكردهايي چون سازمان يادگيرنده با درك چنين ضرورتي ظهور يافته اند و رويكردهاي ديگري مثل يادگيري سازماني و مديريت دانش جهت تسهيل و سرعت بخشيدن به يادگيري آنچه در اين رابطه بايد مدنظر رهبران سازماني قرار گيرد اين است كه كاربست مستمر يادگيري در تار و پود فعاليتهاي سازمان، مستلزم اعتقاد سازمان به ارزش سازمان به ارزش يادگيري در وهله اول و افزايش توان يادگيري خود و اعضاء است.
مهارتهاي ويژه عبارتنداز: کنترل محيط سازمان و منابع آن، سازماندهي و هماهنگ سازي، کنترل اطلاعات، فراهم سازي زمينه رشد و شکوفايي، ايجاد انگيزه در کارکنان و کنترل تضادها، مشکل گشايي راهبردي.
گريفين در بحث از محيط سازمان، آن را به محيط بيروني شامل محيط عمومي و محيط وظيفه اي و محيط دروني تفکيک ميکند.
ابعاد محيط عبارتنداز: پيچيدگي، پويايي، دشمني.
تكنولوژي سازمان:فراگردي است که از طريق آن مواد خام و منابع اوليه تغيير شکل بهصورت يک محصول يا بازده در ميآيد. تأكيد عمده در سازمانها بر تکنولوژي عمليات است.
رويکردهاي متداول در آموزش مديريت:رويکرد کلاسيک يا سنتي، نمونه پژوهشي، رفتاري، تصميم گيري، مقداري يا کمي، سيستمي، امروزه، خط مشترکي که رويکردهاي مختلف را به هم پيوند ميدهد، تلقي سازمان به عنوان سيستم است. ادگار شاين، روانشناس سازماني، ويژگيهاي عمده حرفهايها و مديران را مقايسه کرده است. حرفهاي، پايگاه و منزلت خود را از راه عملکرد حرفه اي و موفقيت در کار کسب ميکنند.
بخش مهمي از وقت مديران صرف حل مشکل و تصميم گيري ميشود. فراگرد تصميم گيري، هسته اصلي کار مديران است. تصميمگيري يک فراگرد و تصميم، نتيجه آن است. دراکر براي تشخيص نوع و ماهيت يک تصميم و تعيين سطح مديريتي مسئول آن، به چهار ملاک اشاره کرده است: تازگي يا تکراريبودن تصميم، ميزان دخالت زمان آينده در تصميم، دامنه امور و فعاليتهايي که تصميم بر آنها مؤثر است، ميزان مداخله عوامل کيفي در آن.
كاركردهاي مديريت
انواع تصميم:بنيادي- معمولي، بيبرنامه- بابرنامه، راهبردي-ادراکي (تاکتيکي)
بسياري از مشکلاتي که مديران رده هاي بالاي سازمانها با آنها روبرو ميشوند، مستلزم تصميمات غير معمولند.
پيوستار رويکردهاي مختلف به تصميمگيري:
تحليل علمي منطق عقل سليم داوري، شهود (درونيابي)
عقلاني ناعقلاني
شهود و عقل سليم از متداولترين رويکردهاي تصميم گيري مديريتي محسوب ميشوند.
فراگرد تصميم گيري
تعريف مشکل، تشخيص علتها و تعيين اهداف تصميم (پژوهش موقعيت): تشخيص و تعريف مشکل، مستلزم آشنايي با زمينه و موقعيت مشکل و داشتن چارچوب نظري، فکري معتبر است.
جستجوي راه حلها يا شيوه هاي عمل (پديدآوري گزينه ها): دستيابي به راه حلها يا شيوه هاي عمل در تصميمگيري مستلزم خلاقيت ذهني است. خلاقيت يک ويژگي مهم و مطلوب مدير قلمداد ميشود.
ارزيابي گزينه ها و گزينش يک راه حل يا طرز عمل (اتخاذ تصميم): مرحله مهم در فراگرد تصميم گيري گزينش راه حل است. در اين مرحله رتبهبندي گزينه ها مهم است.
شرايط تصميم گيري
اطمينان: تصميم گيرنده هدف خود را ميداند و از آنچه که در آينده پيش خواهد آمد مطلع است. تحت اين شرايط، اطلاعات درست، سنجش پذير قابل اطمينان درباره نتايج هر يک از گزينه هاي تصميم وجود دارد که براساس آن ميتوان تصميم گيري کرد.
ريسک: قابليت پيش بيني کمتر است.
عدم اطمينان: تقريباً اطلاعاتي درباره آنچه پيش خواهد آمد در دست نيست.
مهمترين محدوديت در تصميم گيري ناشي از ناتواني در کسب اطلاعات و استفاده از آن است. به عقيده سايمون، مديران با عقلانيت محدود عمل ميکنند، يعني آنها با توجه به محدوديتهاي ناشي از ناکافي بودن اطلاعات و ناتواني در استفاده از اطلاعات موجود، منطقي ترين، تصميماتي را که ميتوانند، اتخاد مي کنند. سايمون تصميم گيري را با مديريت مترادف ميداند. گريفيث، تصميم گيري را قلب سازمان و مديريت تلقي ميکند.
اطلاعات، دانش، دانايي پيشنيازهاي تصميمگيري است و فقدان و ناكافي بودن هر يك منجر به تصميمات اشتباه ميشود. بنابراين محدوديتها سايمون معتقد است مديران همواره با عقلانيت محدود عمل ميكنند.
بعضي از صاحبنظران مديريت، هدفگزاري را مقدم بر برنامه ريزي ميدانند. هدفگذاري و برنامه ريزي از جوانب مهم کار مديريت به شمار مي روند. راهبرد، برنامه بازي سازماني است.
فراگرد برنامه ريزي
هدفگذاري: اهداف سه نقش مهم بر عهده دارند، معرف سازمان بوده، موجوديت آن را در جامعه توجيه ميکنند. زمينه هماهنگي فعاليتهاي سازمان را فراهم کرده، وظايف گوناگون را به هم مرتبط ميسازد. به تهيه و تدارک ملاک هاي اوليه ارزشيابي و کنترل عملکردهاي فردي و سازماني کمک ميکنند.
اهداف به نتايجي ناظرند که رفتار در جهت آنها هدايت ميشود. تغيير هدف، تحت تأثير نيروهاي داخلي سازمان، نتيجه تجربه با اهداف جاري سازمان است. اهداف رهنمودهاي ايستا و غيرقابل انعطاف نيستند، بلکه پويا و تغييرپذيرند.
ملاکهاي تعيين هدف
اهداف بايد سنجش پذير باشند، اگر روش سنجش و اندازه گيري هدف معلوم نباشد، تشخيص اينکه هدف تحقق يافته يا نه دشوار است. براي هر هدفي، ميزان دقت مناسب وجود دارد. دقت را ميتوان بر حسبن ها
کميت، کيفيت، زمان و هزينه معين کرد. هنگام تعيين هدف با سنجش پذير کردن آن، مي توان ارزش عملي هدف را افزايش داد. اهداف بايد دست يافتني باشند، تحقق اهداف مدت زماني طول مي کشد، ولي اين مدت بايد واقعبينانه باشد. هدف بايد پذيرفتني باشند، بايد از سوي کساني که در تحقق آنها مشارکت خواهند کرد، مورد قبول باشند. اهداف بايد همخواني و توافق داشته باشند، يعني نبايد متضاد يا متناقض باشند. در تعيين آنها بايد هزينه فرصت درنظر گرفته شود.
پيشنگري: پيشبيني و تدارک جريان آينده کار سازمان از اهم وظايف مديران است. پيشنگري گاهي مترادف با برنامه ريزي تلقي ميشود ولي پيشنگري بخشي از فراگرد برنامه ريزي است.
بودجه بندي: بودجه به زبان ساده، برنامه اي است که مشخص ميکند، چه مقدار از کل منابع سازمان به اهداف خاصي اختصاص خواهند يافت. به عبارت ديگر، بودجه نشان ميدهد که منابع سازماني در يک دوره زماني معين، براي انجام فعاليتهاي ويژه سازماني چگونه تخصيص يافته است. بودجه بندي نيز گاهي نادرست، مترادف برنامه تلقي ميشود.
سياستگذاري يا تعيين خطمشي: وسيله اصلي اجراي برنامه، خط مشي است. خط مشي بايد انعطافپذير، جامع، هماهنگ کننده، مطابق موازين اخلاقي و روشن و منطقي باشد.
انواع برنامه
برنامه هاي دائمي: طبقه بندي يک گروه از برنامه ها به فراواني کاربرد آنها بستگي دارد. متداولترين برنامه هاي دائمي عبارتنداز: استانداردها (معيار يا ملاکي که بتوان چيزي را با آن مقايسه کرد)، و رويه ها (تعيين مراحل يا گامهاي متوالي پيوسته براي انجام دادن يک وظيفه)، روشها (تعيين چگونگي انجام دادن کار در هر يک از مراحل رويه)، مقررات (احکام صريحي که بيان ميکنند شخص چه بايد بکند يا نبايد بکند).
برنامه هاي موقت يا تک کاربردي (يکبار مصرف): براي هدف ويژه يا دوره زماني معيني طراحي ميشوند و احتمالاً به همان شکل در آينده تکرار نخواهند شد و متداولترين برنامه هاي موقت عبارتنداز: برنامه (پروگرام)، طرحها (پروژه ها) بودجه ها.
برنامه هاي مدتدار: از لحاظ زماني به سه نوع کوتاه مدت (برنامه هاي عملياتي)، ميان مدت (برنامه هاي تاكتيكي) و بلند مدت (برنامه هاي استراتژيك يا راهبردي) تقسيم مي شوند. بيشترين انعطاف ناپذيري در برنامه هاي کوتاه مدت وجود دارد، زيرا در آنها ساختار، راهبرد و کمياب را ثابت درنظر ميگيرند.
برنامه هاي راهبردي و عملياتي: برنامه هايي که در بالاترين سطح سازمان تهيه ميشوند، برنامه هاي راهبردي و آنهايي که در سطوح پايين تر تهيه ميشوند، به برنامه هاي عملياتي معروفند، تفاوتهاي نسبي ميان آنها از لحاظ چارچوب زماني، وسعت و هدف است. برنامه ريزي همه عمليات و جوانب کار سازماني، به دلايل اقتصادي و نامعلوم بودن رويدادهاي آتي غيرممکن است.
سازماندهي: سازماندهي عبارتست از فراگرد نظم و ترتيب دادن به کار، تقسيم و تخصيص آن بين اعضاي سازمان به طوري که اهداف سازماني با اثربخشي تحقق پيدا کنند.
ساختار سازمان:رابينز ساختار سازمان را متشکل از عناصر سه گانه، پيچيدگي، رسميت و مرکزيت ميداند و دقيقتر از آن استونر ساختار سازمان را شامل عناصر، تخصصي کردن فعاليتها، استاندارد کردن فعاليتها، هماهنگ کردن فعاليتها، متمرکز و نامتمرکزکردن تصميم گيري و اندازه واحد کار ميداند.
چهار عامل تعيين کننده ساختار سازماني عبارتند از: راهبرد، تکنولوژي، نيروي انساني، اندازه سازمان.
گروه بندي وظايف عبارتست ازتفکيک فعاليتهاي سازمان به طوري که وظايف و مشاغل مشابه و مرتبط در واحدهاي معيني انجام گيرند.
مباني تقسيم کار براي تشکيل واحدهاي سازماني
تعداد افراد (ساده ترين طريق گروه بندي فعاليت است)، کارکردها (رايجترين روش گروه بندي فعاليتها است)، زمان، توليدات يا خدمات، ارباب رجوع، موقعيت مکاني يا جغرافيايي، فراگرد کار (مراحل عمليات).
هماهنگي عبارتست از فراگرد ايجاد وحدت و يگانگي ميان فعاليتهاي واحدهاي مختلف سازمان به نحوي که اهداف سازمان به طور اثربخش تحقق يابند. وسعت هماهنگي به ماهيت وظايف و ميزان وابستگي آنها در واحدهاي گوناگون سازمان بستگي دارد. هماهنگي بيشتر، در مورد کارهاي غيرمعمول و غيرقابل پيش بيني سودمندتر است.
تدابير و تمهيدات هماهنگي در سازمانها عبارتنداز سازگاري متقابل (دو جانبه)، سرپرستي مستقيم، استاندارد کردن فراگردهاي کار، استاندارد کردن بازده کار، استاندارد کردن مهارتها.
حيطه نظارت، به زبان ساده، اشاره ميکند به تعداد زيردستاني که مستقيماً زير نظر يک مدير انجام وظيفه ميکنند و به او گوش مي دهند. بنابراين حيطه نظارت، اندازه و وسعت واحد کار را مشخص ميکند. ميان حيطه نظارت و ساختار سازمان رابطه ي برقرار است. وسعت حيطه نظارت، ساختار سازماني را بهطور نسبي بلند يا مسطح ميسازد و تعداد سطوح مديرتي و سرپرستي را افزايش يا کاهش ميدهد. در ساختار مسطح ارتباط فردي و نظارت مستقيم مدير با زيردستان به وضوح محدوديت خواهد داشت. سازمان مسطح زماني با موفقيت عمل ميکند که زيردستان از لحاظ حرفهاي شايسته و کارآزموده باشند. در ساختار بلند، ارتباطات کند است و باعث تضعيف روحيه افراد رده هاي پايين ميشود.
عوامل تعيينک ننده حيطه نظارت مؤثر عبارتنداز: مدت زماني که صرف نظارت و سرپرستي مي شود. قابليت ذهني و سازگاري مدير، پيچيدگي موقعيت يا کار، ساير وظايف مدير، ثبات عمليات، شايستگي زيردستان.
اختيار: فايول اختيار را به عنوان حق صدور دستور و طلب اطاعت از آن تعبير کرده است. پس حق صدور دستور است که مديران را قادر ميسازد براي رسيدن به اهداف سازماني تصميم بگيرند يا دستور صادر کنند و زيردستان را مجبور ميسازد که از دستورات مدير اطاعت کنند.
در نگرش کلاسيک يا سنتي، منشأ اختيار، جامعه و قوانين آن است. نگرش سنتي، نگرشي هنجاري يا دستوري، تا حدي توصيفي و تلويحاً ميرساند که عدم اطاعت از دستورات قانوني نارواست.
بارنارد، با ارائه نگرش تازهاي، اختيار را ناشي از پذيرش زيردستان دانست. به نظر بارنارد، براي اينکه دستوري مشروعيت پيدا کند و از طرف زيردستان مورد پذيرش قرار گيرد، چهار شرط دارد:
دستور قابل فهم باشد و زيردستان آن را درک کنند. در تصميمگيري براي اجراي دستور، زيردستان بايد اعتقاد پيدا کنند که دستور مغاير با اهداف سازمان نيست. زيردستان بايد معتقد شوند که دستور با منافع شخصي آنها به طور کلي، همخواني و توافق دارد. زيردستان بايد از لحاظ فکري و جسمي قادر باشند دستور را اجرا کنند. زيردستان بهدليل تمايل به همکاري، دستورات را اطاعت ميکنند. تمايل به همکاري بدان معناست که اعضا براي ايجاد هماهنگي، اختيار اقدامات فردي را به دست جمع يا گروه بسپارند. اجبار گروهي شرط بسيار مهمي است که اطاعت از دستورات مافوق را در سازمان تسهيل ميکند.
تفويض اختيار:انتقال اختيار و مسئوليت از مافوق به زيردست براي انجام دادن وظايف خاص.
اصول تفويض اختيار
تکليف مسئوليت:مسئوليت اشاره ميکند به همه وظايفي که بايد انجام داده شوند تا کار معيني صورت گيرد. مقام يا شخصي که تفويض اختيار ميکند، به شخص ديگر اجازه ميدهد که به جاي او عمل کند. چون در جريان تفويض اختيار، ابتدا مسئوليت يا وظايف تکليف ميشود، لازم است که شخصي که به او مسئوليت واگذار شده، بدان عمل کند يا هدايت اعمال ديگران را برعهده گيرد تا وظايف تکليف شده، انجام گيرند. در اين شرايط، فردي که به او تفويض اختيار شده بهجاي تفويض کننده عمل ميکند، اين بدان معنا است که مسئوليت و اختيار، هنوز از آن تفويض کننده و هر آن قابل پس گرفتن است. تفويض اختيار، اجبار پاسخگويي: مهمترين ويژگي نظامهاي مديريتي است. بسياري از رهنمودهاي تفويض اختيار بر اصول کلاسيک مديريتي استوارند. سازمان هر چه بزرگتر باشد، تفويض اختيار و تفويض مجدد در رده هاي پايينتر، بيشتر خواهد شد.
مزاياي تفويض اختيار
وحدت فرمان
يکي از اصول سنتي مديريت که هر زيردستي براي انجام وظايف خود فقط از يک مدير دستور ميگيرد، سلسله مراتب (پايگان): پيروي از سلسله مراتب موجب ميشود که اعضاي سازمان بدانند که در کجا قرار گرفته اند و از چه کساني بايد دستور بگيرند و به چه کساني دستور بدهند، به چه کساني ميتوانند تفويض اختيار کنند و چه کساني ميتوانند به آنها تفويض اختيار کنند و آنها نسبت به چه کساني پاسخگو ميباشند. اين دو اصل در سازمانهاي نسبتاً ساده و کوچک کاربرد بيشتري دارند.
تمرکز و تمرکززدايي گرايشهاي نسبي هستند. يعني هر سازماني، به درجاتي متمرکز يا نامتمرکز است، تمرکز مطلق در معناي ضمني اينست که مدير زيردست و در نتيجه، ساختار سازماني وجود ندارد. تمرکززدايي مطلق، يعني، تفويض کامل اختيارات مافوق و اين امر ناممکن است. ميزان تمرکززدايي در سازمان هنگامي بيشتر است که شرايط زير موجود باشند: تعداد تصميمگيريها در رده هاي پايينتر سلسله مراتب بيشتر باشد. تصميمگيريها در رده هاي پايين، اهميت بيشتري داشته باشند. تصميمات رده هاي پايينتر، بر فعاليتها و وظايف بيشتري مؤثر واقع شوند. تصميمگيري ها تحت کنترل و بازرسي کمتري قرار مي گيرند و براي هر تصميم، مقامات بالاتر مورد مشورت قرار نگيرند. تمرکززدايي معرف نوعي شيوه عمل در مديريت است.
صف و ستاد
در ارتباط با وظايف سازماني، صف اشاره ميکند به وظايفي که مستقيماً به تحقق اهداف خاص سازمان کمک ميکند. ستاد به فعاليتهايي که به اجراي مؤثر وظايف صف مدد مي رسانند اشاره ميکنند. درواقع، ستاد شامل تمام وظايفي است که تحت عنوان صف قرار نميگيرند. بنابراين هدف سازمان، ملاک تشخيص وظايف و مسئوليتهاي صف از ستاد است. وظايف برنامه ريزي، ارزشيابي، امور مالي و تدارکاتي وظايف ستادي محسوب ميشوند. واحدهاي ستادي سازمان به دو دسته کلي شخصي و تخصصي تقسيم ميشوند. تمايز ديگر صف و ستاد از لحاظ الگوي اختيار است. اختيار صف، همان روابط رسمي رئيس–مرئوس است. اختيار ستاد، افراد ستادي فاقد اختيار رسمي هستند. اختيار ستادي جنبه مشورتي دارد.
اختيار وظيفهاي: به وضعيتي اشاره ميکند که، اختيار ستادي يک عضو ستادي گسترش يافته، شامل اختيار صف بر اموري خارج از واحدي ستادي ميشود. نياز به اختيار در زمينه وظيفه تخصصي در سازمانها، واقعيتي اجتناب ناپذير است. اختيار ستادي محدود است.
تمرکز و تمرکززدايي اداري
تمرکززدايي اداري به تفويض اختيار از رده هاي بالاتر سلسله مراتب به رده هاي پايين تر مي پردازد. پس تمرکز اختيار تصميم گيري در بالاترين رده سلسله مراتب، تمرکز اداري پديد مي آورد و تفويض اختيار تصميم گيري از رده هاي بالاتر به رده هاي پايينتر سلسله مراتب سازماني، تمرکززدايي اداري محسوب ميشود.
مقايسه تمرکززدايي ساختاري و اداري
وقتي که سازماني از لحاظ ساختار نامتمرکز ميشود، سلسله مراتب جديدي به وجود مي آيد که مستقل از سلسله مراتب قبلي است. تمرکززدايي اداري سلسله مراتب جديدي به وجود نمي آورد. در نتيجه تمرکززدايي ساختاري، اختيار و مسئوليت نهايي از افرادي که حق قانوني تصميم گيري دارند به افراد ديگر منتقل ميشود. ولي در تمرکززدايي اداري، اختيار تصميمگيري از رده هاي بالاتر سلسله مراتب سازمان به رده هاي پايينتر تفويض ميشود، بدون اينکه اختيار نهايي تفويض شود. در تمرکززدايي ساختاري، هر يک از واحدهايي که جديداً ايجاد ميشوند، در امور مربوط به خود مستقل و بدون دخالت از بيرون تصميمگيري مي کنند. در حالي که، مديران رده بالاي سازماني که از لحاظ اداري نامتمرکز است، هميشه ميتوانند در تصميم هايي که در رده هاي پايينتر اتخاذ ميشود، مداخله کنند. اهميت تصميم ها، ميزان تمرکز سازماني را تحت تأثير قرار ميدهد.
ويژگيهاي بي همتاي مديريت آموزشي به نظرميرسد که بسياري از وظايف و کارکردهاي مديريت در سازمانها يکسانندو بسياري از فراگردهاي سازماني شباهت دارند، ولي ماهيت کار آنها تفاوت دارد، چشم اندازها و نگرشهاي مديران آنها متفاوت است و روابط ميان اجزا و عناصر سازمانها گرايش به بيهمتايي دارد.
نمودار سازمان
نمودارها با توجه به وجوه مهم ساختار سازماني ترسيم مي شوند و اطلاعاتي درباره عناصر مهم سازمان، نظير کارکردها و وظايف، واحدها و ارتباطات ميان آنها ارائه ميدهند. در ترسيم نمودارها جوانب زير مورد توجه قرار ميگيرند: تقسيم کار، رؤسا و مرئوسان، نوع کار و وظايف، گروه بندي گروه کار (واحدها)، سطوح يا رده هاي مديريت.
سازمان ماتريس:از اين طرح غالباً براي اجراي پروژه هاي موقت استفاده ميشود. در ساختار ماتريس، کارکنان متخصص به اجراي برنامه ويژهاي منصوب ميشوند و تحت نظر و سرپرستي مدير برنامه کار مي کنند. علاوه بر آن، وظايف عادي و منظم خود را نيز، در واحدهاي تخصصي، تحت نظر مديران واحدها انجام ميدهند. بهعبارت ديگر، آنها تحت سرپرستي دوگانه انجام وظيفه ميکنند. سازمان ماتريس با ايجاد دو خط اختيار، اصل وحدت فرمان را زير پا ميگذارد. در ساختار ماتريس، کارکنان سازمان تکليف دوگانه دارند: دستورگيري از گروه تخصصي و گروه کار.
مزاياي اين دوگانگي عبارتنداز: ساختار انعطافپذير و انطباق پذيري به وجود ميآورد که بر اثر آن از دانش ومهارتهاي تخصصي کارکنان، متناسب با شرايط و اهداف سازماني، به طور مقتضي استفاده به عمل مي آيد. روابط سلسله مراتبي يک طرفه کاهش مييابد. تصميمگيري ها به افراد بيشتري واگذار ميشود و کار گروهي اهميت و اولويت پيدا ميکند. در اين نوع ساختار سازماني اختيار مديران محدود است و به همين دليل سازمان غيررسمي به وجود مي آيد.
سازمان غيررسمي:روابط که در درون سازمان شکل ميگيرد، يقيناً به روابطي که رسماً به وسيله ساختار سازمان تجويز و به وسيله نمودار سازمان ترسيم شده، محدود نيست. سازمان غيررسمي، الگوي روابطي پديد ميآورد که در هيچ نموداري منعکس نيست. سازمان غيررسمي بر روابط گروهي افراد سازمان استوار است و نيازهاي فردي و گروهي آنها در شکل پذيري آن مؤثر است. تمايز ميان وجوه رسمي و غيررسمي، صرفاً براي تجزيه و تحليل سازمان است وگرنه در واقعيت، اين دو جدايي ناپذيرند و فقط يک سازمان وجود دارد.
ارتباط يکي از شرايط لازم براي فعاليت سازمان است. هر سازماني داراي الگوي ارتباط رسمي است که مجاري آن را سلسله مراتب اختيار مشخص ميکند. ارتباط، عبارت است از فراگرد انتقال اطلاعات (پيام) از فردي (فرستنده پيام) به فرد ديگر (گيرنده پيام) است. در جريان ارتباط ميان دو فرد، افکار يا اطلاعات از طريق يکي، در قالب علائم، نشانه ها يا نمادها، به ديگري منتقل ميشود.
عناصر ارتباط:فرستنده پيام، کدگذاري، پيام، رسانه، گيرنده پيام، کدبرداري، بازخورد، (در ارتباطات سازماني، هر چه بازخوردها بيشتر باشند، ارتباطات مؤثرتر خواهند بود)، عوامل مزاحم.
رايجترين نمادهاي ارتباط، کلمات (زبان) و حرکات و اعمال (رفتار) مي باشند. مهمترين وسيله انتقال انديشه و نظر، زبان (کلمات) است، بر اثر ارتباط آزاد و مبادله بيحد و حصر اطلاعات، تشخيص اهميت و اولويت امور مشکل شده و اطلاعات معتبر و غيرمعتبر از يکديگر تمييز داده نمي شود.
درواقع پيچيدگي فراگرد مديريت وقتي بر مدير آشکار ميشود که عملاً به وظيفه رهبري ميپردازد. منظور از رهبري در مديريت، فراگرد اثرگذاري و نفوذ در رفتار اعضاي سازمان براي ياري و هدايت آنها در ايفاي وظايف سازماني است. مديران در درجه اول برمنباي قدرت قانوني (اختيار) حکم ميرانند و به مديريت مي پردازند. قدرت و اختيار از موضوعات پيچيده و جالب قلمرو مطالعات علوم رفتاري است. فرنچ و ريون قدرت رهبري مديران را ناشي از منابع پنجگانه زير ميدانند: قدرت پاداشدهي، قدرت اجباري، قدرت قانوني (مقام) قدرت تخصصي، قدرت ارجاعي (شخصيتي). هر چه قدرت پاداشدهي بيشتر باشد، جذابيت دستوري که اجرا ميشود بيشتر است. اين قدرت به اين دليل اهميت دارد که به روابط سلسله مراتبي شکل ميدهد. هر اندازه که مديران به شمار بيشتري از منابع قدرت دسترسي داشته باشند، بالقوه توانايي رهبري مؤثرتري خواهند داشت. رهبران اثربخش نقش مهمي در موفقيت سازمانها ايفا ميکنند.
ايده آل است که همه مديران از قدرت و نفوذ رهبري برخوردار باشند ولي همه افرادي که از توانايي رهبري برخوردارند، لزوماً قابليت ايفاي ساير وظايف مديريت را ندارند و از اين رو، لازم نيست که همه آنان عهده دار مقام مديريت شوند.
قابليتهاي رهبري عبارتند از: تشخيص، سازگاري (يک توانايي رفتاري است)، ارتباط (يک توانايي فراگردي يا عملياتي است). قابليتهاي فوق از راه يادگيري علوم رفتاري، تجربه و کارورزي حاصل ميشود.
عوامل مهم موقعيتهاي رهبري:سبک و انتظارات رهبر (انتظارات مدير تحت تأثير انتظارات ديگران و محيط کار تغيير ميکند). انتظارات و رفتار فرادستان. سبک و انتظارات زيردستان (اثربخشي مدير تا اندازهاي زياد به سبک و انتظارات زيردستان بستگي دارد). شرايط لازم براي انجام کار (رهبري مؤثر مستلزم توجه به اهداف و وظايف سازماني و رعايت شرايط است که تحقق اهداف و ايفاي وظايف را ميسر ميسازند). ارزشها و انتظارات سازمان، انتظارات و رفتار هم ترازان.
عوامل مؤثر ديگر عبارتنداز: زمان و گروه هاي غيررسمي؛ ماهيت وظايف، شيوه سرپرستي را مشخص ميکند. فعاليت و همکاري مؤثر در محيط سازمان مستلزم وجود روابط انساني توأم با اعتماد متقابل ميان مديران و زيردستان است. در مديريت، مفهوم بازخورد، به ويژه، در ايجاد و برقراري ارتباط مؤثر ميان مدير و کارکنان سازمان نقش بهسزايي دارد.
مدل پنجره جوهري توسط دو روانشناس به نامهاي جوزف لافت و هري اينگهام براي مطالعات پويايي شناسي گروهي ابداع شد. پنجره جوهري معرف شخصيت فرد و در روابط او با ديگران است. چهار ربع پنجره براساس آگاهي از احساسات، انگيزش و رفتار تقسيم شده اند. ستونها معرف خود شخص و رديفها معرف ديگران است. ربع اول که عرصه عمومي يا باز ناميده ميشود، بر خود شخص و ديگران معلوم است. ربع دوم عرصه کور، اشاره ميکند به آنچه بر ديگران معلوم، ولي بر خود شخص نامعلوم است. ربع سوم، عرصه خصوصي يا پنهان معرف چيزهايي است که بر خود شخص معلوم، ولي بر ديگران نامعلوم است. ربع چهارم، عرصه تاريک يا بالقوه نامعلوم، اشاره دارد به ويژگيهايي که نه بر خود شخص معلوم است و نه بر ديگران. دو فراگردي که از طريق آنها مدير ميتواند صورتبندي پنجره جوهري خود را دگرگون سازد، عبارتنداز: ستاندن و دادن بازخورد و آشکارسازي.
مديريت بايد از طريق پيگيري امور اطلاع حاصل کند که اولاً فعاليتها و اقدامات کارکنان در جهت اهداف سازمان و طبق برنامه هاي آن پيش ميروند. ثانياً اهداف سازماني تا چه اندازهاي تحقق پيدا ميکنند. اين پيگيري که هر سازماني بدان نياز دارد، نظارت يا کنترل ناميده ميشود. کنترل هم قدم نهايي مديريت تلقي ميشود و هم قدم آغازين آن. فراگرد کنترل عبارتنداز: تعيين ملاکها، نظارت، بازنگري، تصحيح.
ويژگيهاي کنترل اثربخش عبارتنداز: قابل فهم بودن (اولين لازمه هر کنترل مؤثري است)، الگوهاي سازماني، تشخيص انحراف و کژروي، انعطاف پذيري، صرفه جويانه بودن.
نوشتههای تازه