تاریخ بروزرسانی : 1401/09/21
نام بسته : درس جامعه شناسی سیاسی (غرب و ایران)
—————————————————————————–
فهرست
فصل اول :جامعه شناسی و علم سیاست
پیشینه و خاستگاه جامعه شناسی سیاسی
شجره نامه علمی جامعه شناسی سیاسی و سرچشمه های فکری آن
اجتماعی شدن سیاسی
نکته کلیدی
نظریۀ اجتماعی شدن سیاسی
نقد نظریه اجتماعی شدن سیاسی
مشارکت سیاسی
دامنۀ مشارکت سیاسی
تبیین مشارکت سیاسی
فصل دوم: چارچوبهای نظری در جامعه شناسی سیاسی
مقدمه
دگرگونی تعاریف سیاست و قدرت در جامعهشناسی سیاسی
سنت مارکسیستی در جامعه شناسی سیاسی
گزینش سیاسی
مدل گزینش سیاسی
مشکلات نظریۀ گزینش سیاسی
نئومارکسیسم
سنت وبری جامعهشناسی سیاسی
نظریه نخبگان
رویکرد سازمانی – موسکا و میشلز
رویکرد روانشناختی- پارتو
رویکرد اقتصادی- برنهام
رویکرد نهادی- میلز
آزمون نظریۀ نخبگان
کثرتگرایی
توتالیتاریسم
تعریف توتالیتاریسم
منشأ توتالیتاریسم
توتالیتاریسم در عمل
دموکراسی
توزیع قدرت: نگاهی دوباره
نظریه گفتمان، قدرت و سیاست
فوکو و تحلیلیات قدرت
نظریۀ گفتمان و سیاست فرهنگی
عرصه سیاست فرهنگی و جامعهشناسی جدید
چرخش پسامدرن در جامعهشناسی
جامعهشناسی سیاسی جدید
فصل سوم : الگوی اولیه جامعه شناسی سیاسی در اندیشه مارکس
مقدمه
سه تعبیر ساختاری از رابطه زیربنا و روبنا
انحراف ساختاری در تفسیر زیربنا و روبنا
طبقات اجتماعی و دولت
مجاری پیوند دولت و طبقات اجتماعی
چند نظر درباره ابزارگونگی یا استقلال نسبی دولت سرمایه داری مدرن
فصل چهارم:چارچوب جامعه شناسی سیاسی وبر
مقدمه
سیاست و سلطه سنتی
سیاست و سلطه بوروکراتیک
سیاست و سلطه کاریزمایی
ارزیابی
فصل پنجم :پلورالیسم یا تکثر منابع قدرت اجتماعی
مقدمه
نقد نظریه پاره تو به عنوان الگوی جامعه شناسی سیاسی
الگوی تکثر منابع و گروههای قدرت
الگوی فرعی کورپوراتیسم (Corporatism)
فصل ششم: نظریهاصالت کارکرد و رابطه نظام اجتماعی و نظام سیاسی
مقدمه
نظریات تالکوت پارسونز
نظریات مکمل
گرایشهای متاخر در اصالت کارکرد
نقد و ارزیابی
جمع بندی
فصل هفتم: شکافهای اجتماعی، نیروهای اجتماعی و زندگی سیاسی
مقدمه
شکافهای اجتماعی
نیروهای اجتماعی
شیوه ها و اشکال عمل نیروهای اجتماعی
عوامل مؤثر بر توانایی نیروها و گروههای اجتماعی
انواع نیروهای اجتماعی و گروههای نفوذ
فصل هشتم: ارتباطات سیاسی ، ایدئولوژی و احزاب سیاسی
ارتباطات سیاسی
ویژگیهای ارتباطات سیاسی
عوامل موثر در ارتباطات سیاسی
افکار عمومی و جامعه
ویژگیهای افکار عمومی
شکلگیری افکار عمومی
ارتباطات سیاسی و افکار عمومی
ایدئولوژی و جامعه
ویژگیها و کارکردهای ایدئولوژی
دیدگاه مارکسیستی ایدئولوژی
ایدئولوژی، فرهنگ سیاسی تز پایان ایدئولوژی
ایدئولوژی، ارزشها و نگرشها
ایدئولوژی و جامعه
فصل نهم: نقش نیروهای اجتماعی در زندگی سیاسی
انقلاب
دیدگاه مارکسیستی انقلاب
دیدگاه غیرمارکسیستی انقلاب
علل انقلاب
انقلاب و دگرگونی اجتماعی
مکتب توسعۀ سیاسی
مکتب ملتسازی
مکتب نوسازی
نظریه توسعه نیافتگی و وابستگی
وحدت و تشکیل طبقه سرمایه دار
وحدت و قدرت طبقه کارگر
میزان قدرت و نفوذ طبقات ماقبل سرمایه داری
جهت گیری شئون و گروههای غیرطبقاتی
استقلال نسبی دولت
بنیاد نظری جامعه شناسی سیاسی:جمع بندی
فصل دهم:قدرت سیاسی ونقش طبقه سرمایه دار در آن
مقدمه
اقتدار و مشروعیت
مشروعیت و اطاعت
هفت زنجیر هلد
توزیع قدرت
مفهوم و ریشه تاریخی بورژوازی
قدرت سیاسی طبقه سرمایه دار
فصل یازدهم:دولت ، مدیران و قدرت سیاسی
مقدمه
خاستگاه دولت
پیدایش دولت مدرن
مفهوم مارکسیستی دولت
فصل دوازدهم :نقش خرده بورژوازی در سیاست و جنبشهای کارگری
نقش خرده بورژوازی در سیاست
جنبشها و سازمانهای کارگری
تاریخ جنبش کارگری
اتحادیه های کارگری
جنبش و سازمانهای کارگری در انگلستان
جمع بندی
فصل سیزدهم : نقش اشرافیت و دهقانان در سیاست
نقش اشرافیت و زمینداران در سیاست
نقش دهقانان در زندگی سیاسی
نقش دهقانان در زندگی سیاسی برخی کشورهای اروپایی
نقش سیاسی دهقانان در کشورهای آسیایی
نقش سیاسی دهقانان در آمریکای لاتین
نقش سیاسی دهقانان در ایران
فصل چهاردهم: روحانیون، مذهب و سیاست
نظریه های مذهب
داعیه سیاسی مذاهب
مذهب و سیاست در غرب
مذهب و سیاست در آمریکای لاتین
مذهب و سیاست در برخی از کشورهای اسلامی
مذهب و سیاست در ایران
فصل پانزدهم :روشنفکران و نقش قومها واقلیتهای قومی در سیاست
روشنفکران و سیاست
نقش روشنفکران در سیاست
نقش روشنفکران در ایران
نقش اقوام و اقلیتهای قومی در سیاست
اقلیتهای قومی در اروپای غربی
ایلات و عشایر و اقوام در ایران
فصل شانزدهم:نقش زنان در زندگی سیاسی
نقش زنان در زندگی سیاسی
الگوهای رفتار سیاسی زنان
انواع “جامعه سیاسی”
رابطه دولت با جامعه مدنی و توده ها
جامعه مدنی
جامعه توده ای
انواع جوامع سیاسی
دستاوردهای جامعه شناسی سیاسی
آنچه هنوز باید انجام شود
فصل هفدهم :جهانی شدن سیاست و زوال دولت – ملت حاکم215
جنبههای مختلف جهانی شدن.
جهانی شدن، مدرنیته و پسامدرنیته
جهانی شدن به مثابۀ مدرنیزاسیون
فرهنگ جهانی شدن: جهانی شدن به مثابۀ پسامدرنیزاسیون
جهانی شدن، نسبی شدن و متکثر شدن غرب
فرهنگ مهاجرانِ پراکنده [دیاسپورا]
پسامدرنیزاسیون به مثابۀ «جهانی-محلی شدن»
عرصه سیاست فرهنگی و گسستهایی در «چشماندازهای» جهانی
«گسست و تفاوت در اقتصاد فرهنگی جهانی»
«چشماندازهای» جهانی و سیاست فرهنگی
سیاسی شدن جامعه: جنبشهای اجتماعی و عرصه سیاست فرهنگی.
جنبشهای اجتماعی: چه چیزی جدید است؟
جنبشهای جدید
زمینه اجتماعی جدید
جنبشهای اجتماعی و جامعهشناسی سیاسی جدید
نظریه بسیج منابع و فراسوی آن
نظریه بسیج منابع: فرضیهها
«چرخش فرهنگی» در نظریۀ بسیج منابع
نظریۀ جنبش اجتماعی جدید: برخورد و فرهنگ
الن تورن: جنبشهای اجتماعی و جامعهشناسی کنش
آلبر توملوچی: تحولاتی در نظریه «جنبش اجتماعی جدید»
به سوی یک نظریه تلفیقی: تعریف «جنبش اجتماعی»
جنبشهای اجتماعی و جهانی شدن
چالش میان حقوق جهانشمول و حقوق خاص
تی. اچ مارشال: شهروندی، طبقه اجتماعی و دولت ـ ملت
محدودیتهای تفسیر مارشال از شهروندی
شهروندی، جنس و امر جنسی
جنبش زنان
همجنس بازی مرد و زن و سیاست همجنس بازی
شهروندی، «نژاد» و قومیت
مهاجرت، همانندسازی و «نژادپرستی جدید»
چندفرهنگگراییی و حقوق شهروندی متمایز گروهی
شهروندی و فقر: «طبقه پایین» و «محرومیت اجتماعی»
شهروندی فراملی
مهاجرت و حقوق مهاجران در سراسر مرزها
شهروندان اروپایی
شهروندان برای محیطزیست
دموکراسی و فرایند دموکراتیک شدن
پیچیدگی و دموکراسی
جوامع پیچیده ومشکلات دموکراسی
یورگن هابرماس: دموکراسی، جنبشهای اجتماعی و حوزۀ عمومی
پسامدرنیته و دموکراسی رادیکال
پسامدرنیته و سیاست
نظریه دموکراسی رادیکال لاکلائو و موفه
پیامدهای جهانی شدن برای دموکراسی
حکومت دموکراتیک جهانوطن
دموکراسی جهانی و عرصه سیاست فرهنگی
دولت بینالمللیشده
حقوق بینالملل دموکراتیک
دموکراسی و عرصه سیاست فرهنگی
اصطلاحات ویژه
آزمون خودسنجی
منابع و مآخذ
بخش هایی از بسته درسی جامعه شناسی سیاسی
1) بی شک ریشه همه شاخه های دانش سیاسی نوین و از آن جمله جامعه شناسی سیاسی را می توان در فلسفه سیاسی قدیم یافت. اگر جامعه شناسی سیاسی را به طور کلی به عنوان کوشش فکری در جهت توضیح و تبیین پدیده ها و رفتارها و ساختهای سیاسی به وسیله عوامل اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی تعریف کنیم، در آن صورت نمونه های بسیاری از چنین کوشش در اندیشه فلسفی پیشتازان تفکر سیاسی یافت می شود.
به عنوان نمونه می توان از کوشش افلاطون و ارسطو در تبیین دگرگونی نظامهای سیاسی و اسباب وقوع انقلابها نام برد. فلاسفه سیاسی قدیم گرچه اساسا در پی ترسیم جامعه آرمانی بودند، لیکن به کشف قواعد و قوانین حاکم بر زندگی سیاسی نیز نظر داشتند.
2) جامعهشناسی مطالعۀ رفتار انسان در زمینۀ اجتماعی است. بنابراین جامعه واحد اساسی تحلیل است و از این جهت جامعهشناسی با روانشناسی که واحد اساسی تحلیل آن فرد انسانی است تفاوت دارد.
جامعه را میتوان گروهبندی متمایز و به هم پیوستهای از افراد انسانی تعریف کرد که در مجاورت یکدیگر زندگی میکنند و رفتارشان با عادات، هنجارها و اعتقادات مشترک فراوانی مشخص میشود که آن را از گروهبندیهای انسانی دیگر که عادات، هنجارها و اعتقادات آشکارا متفاوتی دارند متمایز میکند.
3) جامعهشناسی شامل علم سیاست است. در هر حال، سیاست در زمینهای اجتماعی رخ میدهد، اما به منزلۀ یک رشتۀ دانشگاهی، سیاست تقریبا به طور کامل جدا از جامعهشناسی توسعه یافته است.سیاست حل تضادهای انسانهاست؛ به گونهای است که جامعه از طریق آن منابع و ارزشها را مقتدرانه توزیع، تصمیمات را اتخاذ یا سیاستها را تعیین میکند؛ سیاست، اعمال قدرت و نفوذ در جامعه است. در عمل این امر تنها مشکل تعریف را تغییر میدهد، اما آن را حل نمیکند.
با وجود این، هر یک از این مفاهیم معطوف به سوال معینّی است: یعنی اینکه چگونه در یک جامعه انسانها مسائل خود را با همنوعان خود و با محیطشان حل میکنند. دراین شیوۀ نگرش، موضوع علم سیاست مطالعۀ خود مسائل، وسایلی که میتوان برای حل آنها به وجود آورد، عوامل، اندیشهها و ارزشهایی خواهد بود که افراد و گروهها را در تلاش برای حل این مسائل تحت تأثیر قرار میدهند.
4) دو تحول به هم وابستۀ موجب رشد جامعهشناسی سیاسی مدرن گردید:
نخستین تحول، پیدایش رویکرد رفتاری در علوم اجتماعی برای مطالعۀ پدیدههای اجتماعی بود. رفتارگرایی نخستین بار و نیرومندتر از همه در ایالات متحده ظهور کرد و از آنچه به مطالعات رفتاری در روانشناسی معروف گردیده بود نشأت گرفت. همان گونه که اصطلاح «رفتارگرایی» نشان میدهد، این مطالعات بر مشاهده و تحلیل رفتار فردی و گروهی متمرکز گردیده بوده و اغلب در تجربیات آزمایشگاهی از حیوانات استفاده میشد.
تحول بعدی، توجه خاص دانشمندان سیاسی آمریکا به مطالعه سیاست کشورهای جهان سوم یا کشورهای در حال توسعه بود، یعنی آن بخشهایی از جهان در آفریقا، آسیا و آمریکای لاتین که در اکثر موارد تابع حکومت استعماری، یا مانند چین تحت نفوذ گستردۀ غرب بودند. در مطالعات تطبیقی اولیه، گرایش بر این بود که از الگوی سنتی تحلیل نهادی پیروی کنند و به محیط اجتماعی و فرهنگیای که این نهادها در آن عمل میکردند و تفاوتهایی که این موضوع ممکن بود پدید آورد توجه نسبتا اندکی نشان میدادند. انتقاد از رویکرد سنتی گاهی مبالغه آمیز بود، اما به هیچ وجه بیاساس نبود.
5) به رغم پیشینه دیرینه بینش جامعه شناسی سیاسی در فلسفه سیاسی قدیم، ریشه جامعه شناسی سیاسی به عنوان شاخه ای از دانشهای سیاسی امروزی را باید در تحولات فکری قرن نوزدهم یافت. در آن قرن کاربرد روشهای علوم طبیعی در علوم اجتماعی در قالب مکتب اصالت اثبات تحولی اساسی در کل این علوم به وجود آورد و به ویژه علاقه به ایجاد علم جامعه و سیاست را افزایش داد. مکتب اصالت اثبات تاثیر عمده ای بر گسترش علوم اجتماعی و جامعه شناسی در قرن بیستم گذاشت. اما جامعه شناسی سیاسی به مفهوم نوین خود حاصل تحولات سیاسی و اجتماعی عصر جدید است.
6) موضوع جامعه شناسی سیاسی بررسی رابطه میان دولت، قدرت سیاسی و قدرت دولتی از یک سو و جامعه و قدرت اجتماعی یا نیروها و گروههای اجتماعی از سوی دیگر است. از این دیدگاه قدرت سیاسی شامل قدرت دولتی و قدرت اجتماعی است و در کل پیکره جامعه پراکنده است. جامعه شناسی سیاسی می کوشد رابطه میان قدرت دولتی و قدرت اجتماعی را دریابد. به این معنی دولت تنها عالی ترین نوع رابطه قدرت در جامعه است (و حکومت مجموعه نهادها و موسسات اعمال قدرت دولتی است)، حال آنکه انواعی از رابطه قدرت در درون جامعه نیز وجود دارد.
7) جامعه شناسی سیاسی با ساخت درونی دولت و حکومت که اغلب موضوع اصلی “علم سیاست” به مفهوم اخص کلمه تلقی می شود سروکار ندارد. اگر سیاست را به معنی “روابط میان جامعه، اقتصاد و دولت” تلقی کنیم در آن صورت وظیفه جامعه شناسی سیاسی فهم این روابط است، نه توضیح کامل اجزایی مانند جامعه و دولت، به صورتی پراکنده. علوم اجتماعی امروز مانند جامعه شناسی و علم سیاست معمولا در عرضه مجموعه ای از اطلاعات درباره “نظام اجتماعی” و “نظام سیاسی” به صورت جداگانه به عنوان حوزه های مستقل از یکدیگر بوده اند. در نتیجه فهم روابط میان این حوزه ها که واقعیت عینی و انضمامی (نه علمی و انتزاعی) زندگی سیاسی را تشکیل می دهد، مورد بی اعتنایی قرار گرفته است.
8) موضوع اصلی جامعه شناسی به طور کلی بررسی روابط دولت و جامعه و به ویژه تاثیرات جامعه بر روی دولت است. از این رو در جامعه شناسی سیاسی شناخت جامعه و پیچیدگی های آن نقطه عزیمت شناخت زندگی سیاسی به شمار می رود.
با این همه در جامعه شناسی سیاسی، زندگی سیاسی صرفا سایه و بازتاب فرایندهای اجتماعی به شمار نمی رود. دولت به عنوان محل اعمال عالیترین اراده در جامعه سیاسی گرچه به وسیله عوامل اجتماعی “تعیین” می شود، لیکن عملا مهمترین نیروی فعال است. به عبارت دیگر دولت تنها عرصه کشاکش نیروهای اجتماعی نیست، هرچند در جامعه شناسی سیاسی ما بیشتر با این موجه از آن سرو کار داریم.
9) امروزه جامعه شناسی سیاسی بر حول موضوع اصلی آن یعنی روابط دولت و جامعه در حوزه های پژوهشی گوناگون توسعه یافته است. این گوناگونی در حوزه های پژوهشی به طور عمده نتیجه کاربرد چارچوبهای نظری گوناگونی است.
10) به طور کلی می توان از سه گرایش رفتاری، گرایش تاثیر نیروهای اجتماعی بر زندگی سیاسی، و گرایش ساختاری نام برد. از نقطه نظری دیگر این سه گرایش به سه سطح تحلیل در جامعه شناسی سیاسی اشاره دارند: یک سطح تحلیل فرد و رفتارهای او، دوم سطح تحلیل گروهها و نیروهای اجتماعی و تاثیر آنها بر سیاست، و سوم سطح تحلیل ساختار دولت و عوامل تعیین کننده آن.
در گرایش و یا سطح تحلیل نخست که عموما امروزه از آن به “رفتارشناسی سیاسی” تعبیر می شود. بررسی و توضیح رفتارهای سیاسی فرد در هر حوزه از کل جامعه سیاسی، خواه در درون حوزه قدرت سیاسی و یا خارج از آن، موضوع اصلی جامعه شناسی سیاسی را تشکیل می دهد.
شجره نامه علمی جامعه شناسی سیاسی و سرچشمه های فکری آن
11) رشد و گسترش جامعه شناسی سیاسی نوین به عنوان جزیی از علوم سیاسی جدید نتیجه گسترش گرایش علم اثباتی یا پوزیتیویسم در علوم اجتماعی بوده است. علمای اجتماعی در قرن نوزدهم کوشیدند روشهای معمول در علوم رو به ترقی یعنی علوم طبیعی را برای شناخت بهتر جامعه و دولت به کار ببرند. اصالت تجربه و علم ثباتی سرچشمه معرفتی علوم اجتماعی جدید بود.
12) جامعه شناسی جدید همراه با علم سیاست مدرن برخلاف دانش سیاسی قدیم (اعم از فلسفه سیاسی) از آغاز به شیوه علوم پوزیتیویستی از اتخاذ مواضع نقادانه ارزش گذارانه و تجویزی پرهیز کرد و بیشتر از طریق توصیف پدیده ها و طبقه بندی آنها و استقراء در پی یافتن قواعد عام پدیده های اجتماعی برآمد. در غرب مبدا علم جامعه و سیاست به مفهوم اثباتی را باید در آثار سن سیمون و اگوست کنت جستجو کرد.
سن سیمون بر آن بود که می توان با کاربرد روشهای علوم طبیعی، سیاست و جامعه شناسی را به صورت علوم “اثباتی” در آورد. علم اثباتی علمی است که اعتبار احکام آن مبتنی بر شوهد عینی و تجربی قابل اثبات باشد. آنها استدلال می کردند که دانش جامعه و سیاست را می توان به صورت “فیزیک اجتماعی” عرضه کرد. به نظر کنت هدف چنین علمی کشف قوانین تغییرناپذیر ترقی انسان در طی تاریخ بود. وی “قانون مراحل سه گانه ترقی” (گذر از مراحل مذهبی، متافیزیکی و نیل به مرحله علم اثباتی) را به عنوان یکی از یافته های مهم “فیزیک اجتماعی” تلقی می کرد.
13) دنباله گرایش پوزیتیویستی در علم سیاست و جامعه شناسی در غرب به شکل گرایش به فونکسیونالیسم در نظریات پارسونز و پیروان او ظاهر شده است. نظریه اصالت کارکرد با گرفتن مفاهیم اصلی خود از علوم مکانیکی، جامعه را همچون مجموعه ای ابزارگونه فرض می کند و به صورتی مکانیکی به بحث از روابط میان نظام اجتماعی و نظام سیاسی می پردازد.
14) دیوید ایستونعالم سیاسی آمریکایی در کتاب سیستم سیاسی (1953) نظام سیاسی را جزیی از کل نظام اجتماعی توصیف کرده است که به عنوان یک سیستم فرعی دارای فونکسیون “توزیع آمرانه ارزشها” در کل نظام اجتماعی است. نگرشهای اصالت کارکردی، سیستمی و سیبرنتیکی در مجموع دارای گرایش اثباتی و محافظه کارانه بوده اند و حتی بیش از گرایشهای پوزیتیویستی اولیه موضوع مطالعه خود را از محیط ارزشی آنها تجزیه کرده اند.
15) به طور کلی گرایش پوزیتیویستی که گرایش غالب در جامعه شناسی سیاسی غرب بوده است معمولا پدیدههای مورد مطالعه خود را از متن کلیت آنها جدا می کند و به صورتی انتزاعی بررسی می کند. همچنین در این برداشتن گرایش به صرف توصیف وضع موجود (که به نظر منتقدین خود متضمن توجیه وضع موجود نیز هست) غالب بوده و گرایش جامعه و دولت به تعارض، تضاد، بحران، گسست و فروپاشی چندان مورد توجه قرار نمی گیرد.
16) یکی دیگر از منابع فکری عمده جامعه شناسی سیاسی را باید در آراء کارل مارکس و سنت مارکسیسم به طور کلی جستجو کرد. براساس برخی تفسیرها جامعه شناسی سیاسی اصولا محصول اندیشه مارکس بوده است. درست است که مارکس هیچگاه واژه “جامعه شناسی” را به کار نبرد و نسبت به اگوست کنت نظر تحقیرآمیزی داشت.
چنانکه در یکی از نامه های خود می گوید: “موضوع من کاملا مخالف موضع کنت است و من برای او به عنوان اهل علم و دانش مرته بالایی قائل نیستم” لیکن در واقع منظور اصلی مارکس از “اقتصاد سیاسی”، جامعه شناسی اقتصادی و سیاسی بود. وی بر آن بود که جامعه شناسی اگوست کنت دارای خصلتی ایستا است و منازعه اجتماعی را نادیده می گیرد. در حقیقت، مارکس در مقابل الگوی جامعه شناسی پوزیتیویستی کنت چارچوب جامعه شناسی سیاسی دیگری را عرضه می داشت که موضوع اصلی آن بررسی کشمکش گروهها و طبقات اجتماعی بوده است.
17) مارکس به توسعۀ جامعه شناسی سیاسی کمک بسیاری کرده است و سهم وی در سه حوزه مختلف نظریه عام، نظریه خاص و روششناسی قرار میگیرد. مارکس به پیروی از هگل نظریهای دربارۀ اجتنابناپذیری تاریخی عرضه کرد، اما برخلاف هگل او نظریۀ خود را بر تضاد مادی نیروهای اقتصادی همستیزی قرار داد که ناشی از وسایل تولید است و به سرنگونی نهایی سرمایه داری و ایجاد یک جامعۀ بیطبقه میانجامد.
18) او نظریۀ ارزش کار دیوید هیوم را توسعه داد و نظریه های ارزش اضافی و به رهکشی از نیروی کار را پدید آورد و این نظریه ها اساس نظریه جامعه شناختی اصلی او، یعنی مبارزۀ طبقاتی را تشکیل دادند. او همچنین یک نظریه بیگانگی به وجود آورد که استدلال میکرد طبقه یا طبقات فرودست در جامعه سرانجام اندیشه ها و ارزشهای طبقۀ حاکم را رد میکنند و اندیشه ها و ارزشهای جایگزین و در نهایت انقلابیای پدید میآورند که اساس مبارزۀ طبقاتی را تشکیل میدهند.
19) انتقادات بسیاری بر نظریه های مارکس وارد گردیدهاند که برخی به اعتبار کلی آنها و برخی دیگر به ارزش پیش بینی کنندۀ آنها برمیگردد.این انتقادها اهمیت اندیشه های او را در پیدایش و توسعه جامعه شناسی سیاسی کاهش نمیدهد.مارکس کمک اساسی دیگری نیز به پیشرفت در حوزۀ روششناسی کرده است. توسعۀ سوسیالیسم علمی توسط او معیارهای پژوهش و روشهایی را بنیاد نهاد که سرمشقی برای دانشمندان اجتماعی بعدی بود.
20) مارکس وبر، دومین بنیادگذار جامعه شناسی سیاسی، یکی از منتقدان برجستۀ مارکس بود. کمک وبر نه تنها شامل انتقادی عمده از مارکس، بلکه شامل تعداد قابل ملاحظه ای مطالعات ویژه و مفاهیم مهم برای جامعه شناسی سیاسی بود.
21) وبر چندین اندیشۀ مفهومی و روششناختی مهم در جامعه شناسی سیاسی به وجود آورد: او توجه خود را بر اهمیت قدرت به منزله یک مفهوم سیاسی و بویژه در زمینۀ دولت و بر اعمال قدرت مشروع یا مشروعیت متمرکز کرد.
در حالت اخیر وبر سه شالوده اصلی برای مشروعیت یعنی مشروعیت سنتی، کاریزمایی و عقلانی-قانونی مطرح کرد که مشهورترین «انواع آرمانی» او هستند. مفهوم نوع آرمانی وبر صرفا ساخت واقعیتهای قابل مشاهدۀ تاریخی به صورت الگو یا مدلی است که با آن بتوان دیگر پدیده های مشابه را سنجید.
22) میراث روششناختی دیگر وبر مفهوم ادراک درونی (یا ذهنی) یا «درون فهمی» است آن گونه که در جامعه شناسی بکار میرود. وبر احساس میکرد که رفتار انسانی هنگامی میتواند بهتر درک گردد که انگیزه ها و نیات کسانی که مستقیما در آن رفتار درگیرند درنظر گرفته شود.
23) کار وبر صرف نظر از ادعاهای وی مبنی بر اینکه کارش فاقد ارزش بوده، به این دلیل که بررسی انگیزه های انسانی متضمن عنصری تفسیری است که نمیتواند به طور نهایی عینی باشد، مورد انتقاد قرار گرفته است.
براساس درس جامعه شناسی سیاسی مارکس وبر شالوده های جامعه شناسی سیاسی را بنا نهادند، اما یک دورۀ زمانی قابل ملاحظه ای باید میگذشت تا چیزی که شباهت اندک با یک بنای کامل داشته باشد بر آن شالوده ها برپا گردد.
اجتماعی شدن سیاسی
24) اجتماعی شدن سیاسی را میتوان فرایندی تعریف کرد که به وسیلۀ آن افراد در جامعهای معیّن با نظام سیاسی آشنا میشوند و تا اندازه قابل توجهی ادراکشان از سیاست و واکنشهایشان نسبت به پدیدههای سیاسی تعیین میشود.
25) به تدریج دو نوع تعریف به وجود آمد: «القای تعمدی اطلاعات، ارزشها و شیوههای عملی سیاسی به وسیلۀ عوامل نهادیای که رسما این مسئولیت به آنها داده شده است» و «تمام یادگیری سیاسی، رسمی و غیررسمی،عمدی و برنامهریزی نشده در هر مرحله از دورۀ زندگی، شامل یادگیری آشکار سیاسی و هم یادگیری ظاهرا غیرسیاسی ویژگیهایی که از نظر سیاسی ذیربط هستند.» این تعریف اخیر گاهی از این جهت که بیش از حد کلی و وسیع است مورد انتقاد قرار میگیرد، اما تمایز میان اجتماعی آگاهانه و عمدی از یک سو و اجتماعی شدن ناآگاهانه و محیطی را از سوی دیگر نشان میدهد.
نکته کلیدی
26) تعریف وسیع جامعه شناسی سیاسی هم شامل اجتماعی کردن آگاهانه یا آشکار و هم اجتماعی شدن نا آگاهانه یا پنهان است. بنابراین اجتماعی شدن دارای رابطۀ نیرومندی با مفهوم فرهنگ سیاسی است، اگرچه با آن مترادف نیست.
27) فرهنگ سیاسی یک جامعه ممکن است چند پاره باشد به میزانی که نه تنها تضادهایی در درون یک فرهنگ سیاسی وجود دارند. شاید معقول نباشد که اجتماعی شدن سیاسی مترادف با فرهنگ سیاسی در نظر گرفته شود، بلکه باید فرهنگ سیاسی را نتیجه اجتماعی شدن سیاسی دانست.
این بدان معناست که اجتماعی شدن سیاسی باید به گونهای گسترده تر وسیله ای تعریف شود که به کمک آن افراد معرفت سیاسی یا اطلاعات، ارزشهای سیاسی یا باورهای اساسی و نگرشهای سیاسی یا عقایدی را دربارۀ موضوعات معیّنی کسب میکنند.
نظریۀ اجتماعی شدن سیاسی
28) در شکل متغیرها و فرایندهایی را که به اجتماعی شدن سیاسی کمک میکنند به صورت یک مدل نشان میدهد. در این مدل نخست به تعدادی از عوامل اجتماعی شدن، مانند خانواده، گروه های همسالان و رسانههای همگانی اشاره میشود که فرایند اجتماعی شدن از طریق آنها صورت میگیرد. این عوامل از سه طریق عمده، یعنی تقلید، آموزش و انگیزش، در سراسر زندگی فرد عمل میکنند. اما در هیچ جا اشاره نشده است که هر یک از این متغیرها به یک اندازه مهم هستند؛
ممکن است اهمیت آنها از یک جامعه به جامعۀ دیگر، از یک فرد یا گروه به فرد یا گروهی دیگر و در هر حال در طول زمان متفاوت باشد. گفته شده است که معرفت، ارزشها و نگرشهای یک فرد به میزان قابل توجهی نتیجۀ فرایند اجتماعی شدن است. در هر حال، این مدل نیز میکوشد اجتماعی شدن را فرایند پویا و مداوم (اگرچه نه لزوما پیوسته) تعریف نماید که ممکن است به پایندگی ارزشها و نگرشهای معیّنی و همچنین به تعدیل و تغییر آنها کمک کند. بنابراین اجتماعی شدن ممکن است هم متضمن باز اجتماعی شدن و هم مستلزم تقویت ارزشها و نگرشها باشد.
29) دو متغیر مستقل تجربه و شخصیت فرد رابطۀ نزدیکی با فرایند اجتماعی شدن دارند و این متغیرها با متغیرهای دیگری دارای کنش متقابل هستند و سرنخی ادراکی را به وجود میآوردند که فرد از طریق آن نسبت به پدیده ها و انگیزه های سیاست خارجی واکنش نشان میدهد و در موارد مناسب به فعالیت سیاسی میپردازد.
30) چه چیزی یاد گرفته میشود. فرض نیرومندی در پژوهشهای اجتماعی شدن وجود دارد مبنی بر اینکه اساس بسیاری از رفتارهای سیاسی و اجتماعی در مراحل اولیۀ زندگی فرا گرفته میشود. در یکی از مطالعات مهم اجتماعی شدن سیاسی در دوران کودکی، ایستن و دنیس چهار مرحله را در فرایند اجتماعی شدن مطرح میکنند. آنها به این نتیجه رسیدند که کودکان در مرحلۀ اول وجود اقتدار را تشخیص میدادند، یعنی کسی را که حق داشت فرمان صادر کند یا دستور بدهد، مانند پدر و مادر، پلیس، معلم و ازنظر سیاسی رئیس جمهور، اما به مرور آنها از تمایز بین اقتدار درونی یا خصوصی پدر و مادر و معلم و اقتدار بیرونی یا عمومی پلیس و رئیس جمهور آگاه میگردیدند.
چه زمانی یاد گرفته میشود. پاسخ کوتاه به این پرسش که اجتماعی شدن سیاسی چه زمانی رخ میدهد این است که در سراسر زندگی، اما در عمل همان گونه که بحث بالا نشان میدهد دوران کودکی و تا اندازۀ کمتری دورۀ نوجوانی به طور کلی مهمتر از دوران بزرگسالی درنظر گرفته میشوند.
31) از دیدگاه کارکردگرایانه اجتماعی شدن بخشی از تبیین ثبات یا تعادل اجتماعی است و بنابراین با دید مثبتی به آن نگریسته میشود، در صورتی که از دیدگاه مارکسیستی اجتماعی شدن مانعی در راه دگرگونی جامعه است، یعنی چیزی که باید از میان برداشته شود، نه اینکه پذیرفته شود.
چگونه یاد گرفته میشود. دیدگاه گستردهتر اجتماعی شدن استدلال میکند که هر چند خانواده و مدرسه ممکن است مهم باشند عوامل دیگری نیز وجود دارند. اگر این مسأله که پارامترهای اساسی رفتار در طی دوران کودکی و تا اندازۀ کمتری در دورۀ نوجوانی شکل میگیرند درست باشد، در آن صورت خانواده و مدرسه ممکن است مهمترین عوامل اجتماعی شدن در بیشتر جوامع مدرن باشند.
32) هر چند که ممکن است خانواده و مدرسه در مراحل اولیۀ اجتماعی شدن مهم باشند، عوامل دیگر ممکن است بعدا اهمیت بیشتری پیدا کنند. نقش گروههای همسالان در بسیاری از جوامع ابتدایی با پژوهشهای انسانشناسی بخوبی اثبات گردیده است، اما گروههای همسالان نیز در زمینهای اجتماعی – اقتصادی بویژه در رابطه با منزلت اجتماعی و اغلب از طریق گروههای کار، فراغت و گروههای مذهبی عمل میکنند، هرچند با آنها متراف نیستند. مشاغل گوناگون با سبکهای زندگی معیّنی در ارتباط هستند و اغلب در نمادهای منزلت بازتاب مییابند.
33) نقش رسانهها در اجتماعی کردن سیاسی در جوامع دیگر تا اندازۀ زیادی به دلیل پیچیدگی بیشتر آن کمتر روشن است. در بعضی از جوامع سانسور رسانهها گسترده است، اما در بسیاری از جوامع دیگر حکومتها فاقد کنترل بر رسانهها، آن گونه که در جوامع دیکتاتوری و توتالیتر دیده میشود، هستند.
34) وسایلی که از طریق آنها اجتماعی شدن رخ میدهد به سه دسته تقسیم میشوند: تقلید، آموزش و انگیزش. تقلید نسخهبرداری از رفتار افراد یا گروههای دیگر است و به طور کلی بیشتر از همه در دوران کودکی اهمیت دارد.
برای دریافت بانک تست کنکور دکتری ادوار گذشته + تست های تالیفی
به همراه پاسخ / به شماره 09306406058 پیام دهید.
رابطۀ بین اجتماعی شدن سیاسی و رفتار سیاسی. بیشتر پژوهشهایی که در این رابطه انجام شده بر دادههایی استنتاجی استوار است که اصولا دادههای اجتماعی- اقتصادی را با واقعی تطبیق میدهند. این شیوه بویژه در مطالعات رفتار انتخاباتی معمول است.
35) اجتماعی شدن سیاسی عامل مهمی در رفتار انتخاباتی در بریتانیا و شاید رفتار سیاسی به طور کلی است.
اما عوامل دیگر نیز مهم هستند- بویژه عوامل کوتاه مدت مانند مسائل و نگرشهای خاص در مورد شایستگی حکومت وتوانایی آن در ادارۀ امور. همبستگیهایی با نیروی متفاوت بین ویژگیهای اجتماعی- اقتصادی و رفتار انتخاباتی وجود دارند و به هیچ وجه به جوامع صنعتی یا دموکراسیهای لیبرالی محدود نمیشوند.
36) هم مارکسیستها و هم غیر مارکسیستها اجتماعی شدن سیاسی را به طور گستردهای تبیین عمدۀ مشروعیت نیز درنظر میگیرند. مسأله پایایی جامعه برای نظریه اجتماعی شدن دارای اهمیت اساسی است، چون به طور مستدل، انتقال دانش، ارزشها و نگرشها از یک نسل به نسلی دیگر است که توانایی یک نظام سیاسی را برای بقا از طریق پذیرش گستردۀ آن در جامعه و دست یافتن به مشروعیت و حفظ آن تبیین میکند. اما این خطر وجود دارد که به پیوند میان اجتماعی شدن سیاسی و مشروعیت به گونهای بیش از حد جبرگرایانه نگریسته شود، به گونهای که راه را بر دگرگونی اجتماعی ببندد، تا چه رسد به تبیین آن. اگر شکاف بین فرایند اجتماعی شدن و واقعیت هرگز برطرف نشود یا بسیار زیاد شود، نظام سیاسی زیر فشار فزایندهای قرار میگیرد و ممکن است سقوط کند یا دست کم دستخوش دگرگونی مهمی شود.
نوشتههای تازه