تاریخ بروزرسانی : 1400/05/31
نام بسته درسی : فلسفه علم
———————————————–
فهرست:
فلسفه علم ارسطو
روش استقرایی ـ قیاسی ارسطو
مرحله [کاربرد] استقراء
مرحله [کاربرد] قیاس
علل چهارگانه
دیدگاه فیثاغوری درباره طبیعت
افلاطون و سمتگیری فیثاغوری
سنت «نجات نمودها»
رأی بطلمیوس در باب مدلهای ریاضی
نظریه جزء لایتجزی و مفهوم مکانیزمهای نهانی
«دومین امتیاز» راجر بیکن برای علوم تجربی
«روش توافق» دونس اسکاتُس
«روش اختلاف» ویلیام اُکامی
ارزشیابی تبیینهای رقیب
«اولین امتیاز» راجر بیکن در مورد علم تجربی
روش گروستست در ابطال فرضیههای رقیب
رأی دونس اسکاتس در باب «وحدت امکانی» پدیدارها
اصل حقیقت ضروری با اصل امتناع تناقض
رأی اوزیاندر در باب مدلهای ریاضی و حقیقت فیزیکی
گرایش فیثاغوری کوپرنیک
گرایش فیثاغوری کپلر
نگره فیثاغوری و تعیین حد و مرز فیزیک
نظریه مربوط شیوه علمی
روش تجزیه
روش ترکیب
تأیید تجربی
الگوی ایدهآل نظامپردازی قیاسی
بحث دربارة ارزش سهم علمی بیکن
نقد روش ارسطویی
«تصحیح» روش ارسطویی
در جستجوی صور
معکوس ساختن نظریه بیکن در باب شیوة تحقیق علمی
کیفیات اولیه و کیفیات ثانویه
قوانین عام علمی
تأکیدهای تجربی در فلسفه علم دکارت
محدودیتهای استنتاج قیاسی پیشینی
نقش فرضیهها در علم
تأیید آزمایشی
روش تحلیل و تألیف
تعمیم استقرائی و قوانین حرکت
زمان و مکان مطلق
روش مبتنی بر اصول متعارف
قواعد استدلال در فلسفه
نظر لاک درباره امکان کسب معرفتی ضروری درباره طبیعت
نظر لایبنیتس درباره رابطه علم و متافیزیک
شکاکیت هیوم
تقسیم معرفت به اجزاء
اصل مذهب اصالت تجربه
تحلیل علیت
نظر کانت در باب اصول تنظیمکننده در علم
پاسخ به هیوم
تمثیلهای تجربه و علم مکانیک
سازمان منظم قوانین تجربی
تبیینهای غایتانگارانه
نظریه جان هرشل درباره روش علمی
ظرف اکتشاف [قوانین و نظریههای علمی]
قوانین طبیعت
نظریهها
ظرف موجه ساختن [قوانین و نظریههای علمی]
استنتاجات هیول درباره تاریخ علوم
ریختشناسی پیشرفت علمی
واقعیات و تصورات
الگوی اکتشاف علمی
تجزیه واقعیات و ایضاح مفاهیم
به هم پیوستن واقعیات جدا از هم
تمثیل جویبار و رودسار
نظر میرسن درخصوص جستجو برای یافتن قوانین بقاء
نظر دوهم دربارة به هم پیوستن قوانین
نظر کمبل در باب «فرضیهها» و «لغتنامهها»
نظریههای ریاضی و نظریههای مکانیکی
تمثیلها
انتقاد همپل از موضع کمبل در مورد تمثیلها
نظر هسه درباره کاربرد علمی تمثیلها
نظر هَره دربارة اهمیت ساخت و کار (مکانیزم)های درونی
اصالت استقراء در نزد میل
ظرف اکتشافِ [قوانین و نظریههای علمی]
روشهای استقرائی استوارت میل
علیت چندگانه و روش فرضیهای ـ قیاسی
روابط علی و روابط تصادفی (اتفاقی)
موجّه ساختن استقراء
دیدگاه استقرائی ـ قیاسی جِوانز
پوزیتیویسم ریاضی بارکلی
تنظیم مجدد قوانین مکانیک به وسیله ماخ
رأی دوهم درباره منطق عدم تأیید تجربی
مذهب اصالت قرارداد پوانکاره
دو مورد استفاده از قوانین مکانیک
انتخاب هندسه به منظور توصیف «فضای فیزیکی»
سلسله مراتبی از ترازهای زبان
«ترازهای زبان در علم»
مکتب اصالت عملیات تجربی
الگوی قیاسی تبیین علمی
تأیید تجربی فرضیههای علمی
تأیید کیفی: پارادوکس کلاغ
نظر کارنپ درباره تأیید کمّی
شرایط صوری برای تحویل نظریهها
معیار تحقیقپذیری (قابلیت تحقیق تجربی)
نظر اِیِر دربارة قابلیت استنتاج قیاسی قضایای مشاهدتی
دیدگاه غیرگزارهای درباره نظریهها
نظر گودمن در باب معمای تازة استقراء
تردید نسبت به نظر «جعبة چینی» دربارة فراگرد رشد علمی
آموزة فایرابند در باب سنجشناپذیری نظریهها
نظر کوهن دربارة «علم متعارف» و «علم انقلابی»
نظر لائودن دربارة فعالیت حل مسئله
مدل قیاسی ـ قانونمند ـ احتمالاتی ریلتن
نظر کیچر در باب تبیین به منزلة یک فراگرد وحدتبخش
نظریة تأیید بیزینی
مسئله بیّنة قدیمی
ارزیابی تأثیر بیّنه جدید
دیدگاه گلایمر دربارة «حمایت نظریه از خود»
نظر لاکاتوش در خصوص تأیید مقایسهای
دیدگاه کوهن در خصوص دوری بودن معیار ارزیابی لاکاتوش
مدل «مورد ـ استاندارد» لائودن
مسئله موجه ساختن [نظریهها و متدولوژیها]، و اصول غیرقابل تغییر
مدل شبکهای لائودن برای موجّهسازی
رئالیسم متکی به صدق نظریهها
رئالیسم متکی به هویات غیرقابل مشاهده
وَن فراسن و نظریة «امپیریسیسم سازنده»
رویکرد «وجودشناسانه طبیعی» فاین
نظر هولتن دربارة اصول مأخوذ از موضوعات و تمها
دیدگاه تولمین درباره تطور مفهومی
رأی هال درخصوص فراگردهای گزینش
چند زمینه تاریخی:استقرا گرایی، راسل و مکتب کمبریج، حلقه وین وپوپر
استقرا گرایی
یکنواختی طبیعت و اصل استقرا
راسل و مکتب کمبریج
حلقه وین
انقلاب فیزیک در قرن بیستم
پوپر
تفرق حلقه وین
نقد پوپر بر استقرا گرایی:نظریّه حدسها و ابطالهای پوپر (بطال گرایی)
نقد پوپر بر استقرا گرایی
نظریه حدسها وابطالهای پوپر (یا ابطال گرایی)
تمایز میان کشف و توجیه
برخی ملاحظات کلی درباره نظزیه پوپر در باب روش علمی
کشف بیضوی بودن مدارسیارات به دست کپلر
کشف پنی سیلین به دست فلمینگ: استقرای خلاق
کشف داروهای سولفونامیدی:استقرای بیکنی یا مکانیکی
نقد دوئم بر استقراگرایی
استقراگرایی به منزله روش نیوتن
استنتاج قانون جاذه نیوتن از قوانین کپلر و ایرادات دوئم
نقد استقراگرایی و انقلاب در فیزیک
هوش مصنوعی و احیای استقراگرایی
قراردادگرایی پوانکاره در 1902
فلسفه هندسه کانت
کشف هندسه نااقلیدسی
فلسفه هندسه قراردادگرای پوانکاره
قراردادگرایی پوانکاره و مکانیک نیوتنی
نظر پوانکاره درمورد محدودیتهای قراردادگرایی
تز دوئم و تز کواین
تشریح مقدماتی تز. ناممکن. بودن ازمایش سر نوشت ساز
نقد دوئم بر قراردادگرایی. نظریه شم خوب(LE BON SENS) او
تزکواین
تز دوئم- کواین
جملات پروتکل
نظر کارناپ درمورد گزارههای مشاهدهای در اوایل دهه1930
نظر نویرات در مورد گزارههای مشاهدهای دراوایل دهه 1930
نظر پوپر در مورد گزاره های پایه در 1934
آیا مشاهده نظریهبار است؟
نظر دوئم درباره اینکه تمام مشاهدات در فیزیک نظریهبارند
تقویت تز کلگرا و اصل نویرات
چند نتیجه کلی
آیا ما بعدالطبیعه بی معنی است؟ویتگنشتاین، حلقه وین و نقد پوپر
مقدمه: مسأله تحدید و اهمیت آن
زندگی ویتگنشتاین
رساله ویتگنشتاین
نظر حلقه وین درباره مابعدالطبیعه
نقد پوپر بر آرای حلقه وین درباره مابعدالطبیعه
نظریه معنیداری متأخر ویتگنشتاین
اثر زندگی ویتگنشتاین بر فلسفه او
رابطه ما بعدالطبیعه وعلم : آرای پوپر، دوئم و کواین
نظر پوپر درباره رابطه ما بعدالطبیعه و علم
آرای دوئم و کواین راجع به منزلت مابعدالطبیعه
نظر دوئم و پوپر دربارۀتأثیر مابعدالطبیعه بر علم
دفاع دوئم از دین
ابطالگرایی و ملاک ابطالپذیری
گزاره های وجودی
ابطال پذیری و تز دوئم-کواین
ملاک تحدید پیشنهادی که متضمن اصل مازاد تبیینی است
منابع و ماخذ
فلسفه علم ارسطو
روش استقرایی ـ قیاسی ارسطو
ارسطو به تحقیق علمی به عنوان پیشروی از مشاهدات به اصول کلی و بازگشت به مشاهدات، مینگریست. او معتقد بود که دانشمند میباید اصول تبیینکننده را از پدیدارهایی که باید تبیین شوند استقراء کند و آنگاه قضایای مربوط به پدیدارها را از مقدماتی که شامل این اصولاند، به نحو قیاسی استنتاج نماید.
ارسطو اعتقاد داشت که پژوهش علمی با آگاهی از اینکه حوادث معینی رخ میدهند، و یا خاصههای معینی همراه هم موجودند، آغاز میگردد. اما تبیین علمی تنها هنگامی حاصل میشود که احکام مربوط به این حوادث یا خاصهها، از اصول تبیینکننده، استنتاج شده باشند. بنابراین تبیین علمی عبارت است از: انتقال از آگاهی نسبت به یک واقعیت (نقطه (1) در نمودار بالا)، به آگاهی نسبت به دلایل مربوط به آن واقعیت (نقطه (3)).
مرحله [کاربرد] استقراء
مطابق نظر ارسطو هر شیء جزئی حاصل اتحاد ماده و صورت است. ماده آن است که جزئی را به فرد واحدی مبدل سازد و صورت آن است که جزئی را به عضویت طبقه یا مجموعهای از اشیاء مشابه درمیآورد. مشخص کردن صورت یک جزئی عبارت است از مشخص کردن خاصههای مشترک آن با سایر جزئیها. برای مثال، صورت یک زرافه جزئی، شامل خاصه دارا بودن یک معده چهار حفرهای است.
اولین نوع استقراء شمارش ساده است، که در آن احکامی درباره اشیاء یا رویدادهایی منفرد به عنوان اساس تعمیم در مورد یک نوع که این اشیاء و رویدادها متعلق به آن است، در نظر گرفته میشود. یا آنکه در یک مرتبه بالاتر [از نظر کلیت]، احکامی راجع به انواع، به عنوان مبنا و اساس تعمیم در مورد یک جنس به کار گرفته میشود.
دومین نوع استقراء عبارت است از شهود مستقیم آن اصول کلی که در پدیدارها ممثل است. استقرای شهودی، همان داشتن بصیرت و بینش است. یعنی توانایی بر فهم آنچه در دادههای تجربی حسی، «ذاتی» است. مثالی که ارسطو در این مورد زده، مثال دانشمندی است که در مواقع متعدد متوجه میشود نیمه روشن ماه، همواره رو به سمت خورشید گردش دارد و نتیجه میگیرد که ماه به وسیله نور منعکس از خورشید میدرخشد
مرحله [کاربرد] قیاس
در دومین مرحله پژوهش علمی، تعمیمهایی که به کمک استقراء به دست آمده است، به عنوان مقدماتی در استنتاج قیاسی احکام مربوط به مشاهدات اولیه، مورد استفاده قرار میگیرد. ارسطو برای آن احکام و گزارههایی که میتوانند به منزله مقدمات و نتایج استدلالهای قیاسی در علم، تلقی شوند، قید مهمی قائل شد. او تنها آن گزارههایی را جایز میشمرد که بیان میکنند یک مجموعه داخل در یک مجموعه دیگر و یا خارج از آن قرار دارد. اگر «S» و «P» برای نشان دادن دو مجموعه (یا طبقه) انتخاب شده باشد، گزارههایی که ارسطو جایز میشمرد عبارتند از:
نوع | گزاره (حکم) | رابطه (نسبت) |
A | همه Sها P است | S کلاً در P مندرج است |
E | هیچ S، P نیست | S کلاً خارج P قرار دارد |
I | بعض S، P است | S جزء در P مندرج است |
O | بعض S، P نیست | S جزء در P مندرج نیست |
ارسطو مرحله قیاس را در تحقیق علمی، به صورت قرار دادن حد وسط در میان دو حد موضوع و محمول گزارهای که قرار است اثبات شود، تعبیر میکرد. برای مثال گزاره «همه سیارات اجرامی هستند که پیوسته میدرخشند» ممکن است با انتخاب عبارت «اجرام نزدیک به زمین» به عنوان حد وسط، استنتاج شود. این استدلال در شکل قیاس صوری چنین است:
همه اجرام نزدیک زمین اجسامی هستند که پیوسته میدرخشند.
همه سیارات اجرام نزدیک زمین هستند.
همه سیارات اجرامی هستند که پیوسته میدرخشند.
دانشمند ضمن به کار بستن مرحله قیاس در روش علمی، از آگاهی نسبت به یک واقعیت درباره سیارات، به درک اینکه چرا این واقعیت چنین است، نایل شده است
این شرط که مقدمات قیاس باید صحیح باشد، یکی از چهار شرط فوق منطقی است که ارسطو برای مقدمات تبیینهای علمی قائل شد. سه شرط دیگر عبارت است از اینکه: مقدمات میباید اثباتناپذیر باشند؛ روشنتر و واضحتر از نتیجه باشند؛ و علل حمل، در «نتیجه» ظاهر شده باشد
این شرط که مقدمات میباید «واضحتر و روشنتر» از نتیجه باشند، حاکی از این اعتقاد ارسطو است که قوانین کلی یک علم میباید بدیهی باشد. ارسطو میدانست که یک استدلال قیاسی نمیتواند اطلاعاتی بیش از آنچه مقدمات آن در بردارد، ارائه کند، و به همین دلیل اصرار داشت که اصول و مبادی اولیه برهان، میباید لااقل به اندازه نتایجی که از آنها اخذ میشود، وضوح داشته باشند.
مهمترین شرط از شرایط چهارگانه [در مورد مقدمات تبیینهای درست علمی] عبارت است از ارتباط علّی میان مقدمات و نتایج. میتوان قیاسهای معتبری را با مقدمات درست، به این طریق تشکیل داد که مقدمات، بیانکننده علت حمل ـ که در «نتیجه» موجود است ـ نباشند. مقایسه دو قیاس زیر درباره جانوران نشخوارکننده، از این نظر آموزنده است.
معیارهای ارسطو در خصوص ارتباط علّی قابل قبول و کارساز نیست. اولین معیار را میتوان به منظور حذف هر رابطهای ـ از مجموعه روابط علّی ـ که در مورد آن استثناهایی وجود دارد به کار برد. اما با به کار بردن این معیار، یک رابطه علّی را تنها در مواردی میتوان برقرار کرد که در آن، افراد مجموعهای که موضوع بدان تعلق دارد تماماً قابل شمارش باشند. حال آنکه اکثریت بزرگی از روابط علّی مورد توجه دانشمندان دارای افراد نامتناهی است. برای مثال، اینکه اجسام چگالتر از آب، در آب غرق میشوند رابطهای است که به عقیده همگان برای همه اشیایی که دارای این خاصیتاند، چه در گذشته، چه حال و چه آینده صادق است، نه اینکه این رابطه صرفاً برای آن اشیایی که هماینک در آب واقعاند صادق باشد. اما غیرممکن است که بتوان نشان داد تکتک مصادیق مجموعه موضوع ـ یعنی اجسام چگالتر از آب ـ دارای این خاصیت است.
سومین معیار ارسطو، رابطه علّی [که به دنبال آن هستیم]، و حمل «ذاتی» محمول به موضوع را، یکی میگیرد. در ابتدا به نظر میرسد که این [معیار] یک قدم ما را به حل مسأله نزدیک میکند، اما متأسفانه ارسطو هیچ معیاری برای تعیین اینکه کدام حملها «ذاتی» است به دست نداد. البته ارسطو متذکر شد که «حیوان» برای «انسان» یک صفت ذاتی است، ولی «نوازنده» چنین نیست، و نیز بریدن گلوی یک حیوان، بالضروره منجر به مرگ او میشود، در صورتی که پرسه زدن در خیابان بالضروره منجر به وقوع رعد و برق و طوفان نمیشود
ارسطو معتقد بود که هر علم خاص مجموعهای است از گزارههایی که به صورت قیاسی منظم و مرتب شدهاند. در بالاترین مرتبه کلیت، اصول و مبادی اولیه همه برهانها قرار دارد:
اصل هوهویت، اصل امتناع تناقض، اصل ثالث مطرود. اینها اصولی است که در همه استدلالهای قیاسی به کار میرود. در مرتبه بعدی از نظر کلیت، اصول اولیه و تعاریف آن علم خاص قرار دارد. برای مثال، اصول اولیه طبیعیات، عبارت خواهد بود از:
همه حرکات یا طبیعی است یا قسری.
حرکت طبیعی عبارت است از حرکت به سمت یک مکان یا حیّز طبیعی (مثلاً اجسام صلب بالطبع به سمت مرکز زمین ـ کره خاک ـ حرکت میکنند).
حرکت قسری به واسطه تأثیر یک قاسر حاصل میشود (تأثیر از دور محال است).
خلأ محال است.
علل چهارگانه
ارسطو یک شرط اضافی [علاوه بر شرایطی قبلی] برای تفسیرهای علمی قائل شد. او ادعا میکرد که تبیین شایسته و مناسب از یک ارتباط متقابل [میان پدیدارها] و یا از یک فرایند، باید همه جنبههای چهارگانه علیت را مشخص سازد. این چهار جنبه عبارت است از: علت صوری، علت مادی، علت فاعلی و علت غایی.
یک فراگرد پذیرای این نوع تحلیل، تغییر رنگ پوست یک آفتابپرست (حِربا) است در وقتی که از یک برگ به رنگ سبز روشن، به یک شاخه به رنگ خاکستری تیره، تغییر مکان میدهد. علت صوری، همان طرح و الگوی فراگرد است. توصیف علت صوری، عبارت است از مشخص کردن یک قاعده کلی درباره شرایطی که تحت آن، این نوع تغییر رنگ رخ میدهد. علت مادی، آن جوهر داخل پوست است که تغییر رنگ را میپذیرد. علت فاعلی، انتقال از برگ به شاخه است، انتقالی همراه با تغییری در نور منعکس شده و یک تغییر شیمیایی متناسب با آن در پوست آفتابپرست. علت غایی فرایند، آن است که آفتابپرست میباید خود را از دید دشمنانش پنهان کند.
دیدگاه فیثاغوری درباره طبیعت
برای یک دانشمند، کاوش طبیعت از دیدگاهی کاملاً بیطرفانه، به اغلب احتمال امکانپذیر نیست. او، حتی اگر قصد و غرض خاصی هم نداشته باشد، لااقل روشی متمایز از دیگران برای نگرش به طبیعت اختیار میکند. «سمتگیری فیثاغوری» یک نوع روش نگرش به طبیعت است که در تاریخ علم بسیار مؤثر بوده است. دانشمندی که قائل به این روش است، اعتقاد دارد که «واقع و نفسالامر» عبارت است از هماهنگی ریاضی موجود در طبیعت. دانشمند فیثاغوری مشرب، معتقد است که معرفت نسبت به این هماهنگی ریاضی، به منزله کسب بصیرت در خصوص ساختار بنیادین عالم است.
نوشتههای تازه