تاریخ بروزرسانی : 1401/07/15
نام بسته درسی: درس جامعه شناسی ادبیات
——————————-
فهرست:
جامعه شناسی ادبیات یا جامعه شناسی ادبی؟
جامعه شناسی آفرینش و جامعه شناسی آثار ادبی
جامعه شناسی خواندن
جامعه شناسی ادبیات و بنیانگذاران آن
نقد اجتماعی
زیبایی شناسی دریافت
روشهای تجربی و دیالکتیکی در جامعه شناسی ادبیات
عینیت و جامعه شناسی تجربی ادبیات
الگوهای دیالکتیکی
رئالیسم
زبان و چندآوایی
روش ساختگرای تکوینی در جامعه شناسی ادبیات
جامعه شناسی رمان
کوهلر: چشماندازی نو در جامعه شناسی ادبیات
سخنی پیرامون شعر غنایی و اجتماعی
بررسی محتواها، مرحلهای اساسی در جامعه شناسی ادبیات معاصر
واقع گرایی زیباییشناختی چرنیشفسکی و هگل
رمان از نظرگاه هگل
درباره رمان
مقدمات نظریه رمان
حماسه و رمان
فرم ویژه رمان
درباره پیروزی رئالیسم
زمینه اجتماعی- تاریخی تکوین رمان تاریخی
درباره نوشتار رئالیستی
نقش مسلکی نویسنده
مسائل نقد ادبی
رابله، فرهنگ خندهآور مردمی، کارناوال و رئالیسم گروتسک
داستایفسکی آفریننده رمان چندآوایی
مسئله محتوا، مصالح و صورت در آثار ادبی
روش بررسی پدیدۀ ادبی
نویسنده در بستر زمان
نویسنده در جامعه
عمل انتشار
شبکه های توزیع
اثر وخوانندگان
مطالعه و زندگی
آزمون خودسنجی
جامعه شناسی ادبیات یا جامعه شناسی ادبی؟
دو رشته فرعی که اریش کوهلر برای تمایزِ آشکار آنها کوشیده است، به این اختلافِ دیدگاهها میپردازند: جامعه شناسیِ ادبیات (Sociologie Literatur) که بخشِ جدایی ناپذیرِ جامعه شناسیِ (عمومی) است. برای کاربرد روشهای جامعه شناسی در مورد پخش، فروش و خوانندگان، نهادهای ادبی، گروههای حرفهای مانند نویسندگان، استادان یا منتقدان، و در یک کلام هر آنچه در ادبیات خارج از خود متن ادبی است، تلاش میورزد.
اما طبق درس جامعه شناسی ادبیات جامعه شناسی ادبی (Literatursociologie) یکی از روشهای علوم ادبیات (Literaturwissenchaft) است، یعنی روشی انتقادی که به متن (از واجشناسی تا معناشناسی) و به معنای آن توجه دارد. این رشته که به متن روی میآورد و با توجه به پدیدههای اجتماعی این مانند ساختارهای ذهنی و شکلهای آگاهی، در پی گسترش درک متن است، در پیشرفت خود، از ادبیات تطبیقی به جامعه شناسی «جهاننگری»ها گذر میکند و در مسیر خود هم با مفهوم ساختارهای معرفتی میشل فوکو یا حالات و آداب پیر بوردیو روبهرو میشود و هم با نظریه ابزارهای ایدهئولوژیکی دولت از لویی آلتوسر یا نظریه بازتاب شکسته پیر ماشری.
هر چند حفظ این تمایز در قاطعیتش دشوار مینماید، تردیدی نیست که دشواری تعیین موضوع جامعه شناسی ادبیات/ جامعه شناسی ادبی، با دشواری مشابه تعریف روش خود جامعه شناسی در عرصه آفریدههای نمادین همراه است. جامعه شناسی علم یا جامعه شناسی دین به وحدت نظری رسیده اند که تدوین شیوه هایش را ممکن میسازد. اما جامعه شناسی هنر و ادبیات، امروزه هنوز بر اثر نبود توافق بر سر جایگاه اجتماعی موضوع خود، دچار تردید دانش شناختی قاطع است. در نتیجه طبق درس جامعه شناسی ادبیات هر پژوهشگری با وجود آگاهی نظری به ضرورت پرهیز از هر گونه داوری ارزشی در مورد موضوع پژوهش خود، به ناچار به گزینشهایی میپردازد که با چنین داوریهایی همراه هستند. میدانیم که چنین وضعیتی در تمام جامعه شناسی نمایان است، زیرا که در آن، تمایز فاعل و موضوع شناخت مطلقاً ناممکن است. به علاوه، در جامعه ما نبود کمترین وحدت نظر در مورد نقشها و کارکردهای هنر و این واقعیت که این فعالیت نمادین، موضوع مبارزات پنهان است، بر ابهام ذاتی هنر و در نتیجه، بر دشواری دانش شناختیای میافزاید که جامعه شناسی ادبیات با آن روبه روست.
اگر مفهوم «جامعه شناسی پدیده ادبی» را به تمایز میان جامعه شناسی ادبیات و جامعه شناسی ادبی ترجیح دهیم، میتوان گفت که جامعه شناسی پدیده ادبی، سه وجه ویژه اما جداییناپذیر دارد: کتاب، ادبیات و خواندن.
جامعه شناسی کتاب نیز که بخشی از کتابشناسی است چندین عرصه مورد توجه جامعه شناسی ادبیات را دربر میگیرد. جامعه شناسی کتاب به نویسندگان به عنوان آفرینندگان یا تولیدکنندگان متنهای چاپی، به بنگاههای انتشاراتی به عنوان تولیدکنندگان کتاب، به واسطههایی مانند توزیعکنندگان، مراکز حمل و نقل، کتابخانهها یا کتابفروشیها به عنوان عوامل پخش کتاب میپردازد. بنابراین طبق درس جامعه شناسی ادبیات جامعه شناسی کتاب، شیوه تولید و توزیع ادبیات را در قالب کتاب بررسی میکند.
با این همه نادرست است اگر بیندیشیم که جامعه شناسی کتاب به متخصصان متن یا مورخان جنبشهای ادبی مربوط نمیشود. در واقع این جامعه شناسی با پیوستن به بررسی مکتبها و جریان ها، ابزارهای تعیین حیطه نفوذ و پخش جنبشها را فراهم میآورد. نهادهایی مانند دانشگاه، فرهنگستان، سانسور یا جایزههای ادبی نیز در تولید و پخش کتابها و حتی در آفرینش آنها نقش دارند.
سرانجام در سالیان اخیر گسترش سیاستهای کتاب در عرصه جهانی بعضی از عناصر اساسی ادبیات را سخت دگرگون کرده است. این امر به ویژه در مورد ادبیات کشورهایی صادق است که بنگاههای انتشاراتی بزرگی ندارند. وابستگی فرهنگی زاده این کمبود، از ویژگیهای اساسی تولید ادبی در بسیاری از کشورهاست. چگونگی پیدایش و رفع «جایگاه فرعی» ادبیات بعضی از کشورها در نظام جهانی ارتباطات و تثبیت ادبی، باید بر اساس دادههای جامعه شناسی کتاب بررسی شود.
جامعه شناسی آفرینش و جامعه شناسی آثار ادبی
الف) پوزیتیویسم و نظریه بازتاب
هیچ کس از روزگار باستان، ارجاع اثر ادبی به عناصری از واقعیت اجتماعی یا آگاهی مشترک ملت یا گروه اجتماعی خاصی را منکر نیست. البته بایستی دیرزمانی بگذرد تا این نکته بدیهی در قالب نظریه تقلید (محاکات) بیان شود. این نظریه را که از ارسطو گرفته شده است، جریانهای فکری تابع الگوهای پوزیتیویستی، آمیخته یا درنیامیخته با مارکسیسم، گسترش دادند و منسجم ساختند. از جمله میتوان به آثار زیر رجوع کرد: لافونتن و قصه هایش (1853) اثر ا.تن؛ جامعه فرانسه در قرن هجدهم- بر اساس رمان کورش کبیر، نوشته مادلن دو سکودری- اثر ویکتور کوزن (1858)؛ یا افسانه لسینگ (1893) اثر فرانتس مرینگ. البته ناگفته نماند که سنت اوگوست کنتی در جامعه شناسی، غالباً ادبیات را از دل مشغولیهای اساسی خود کنار گذاشته است.
این جریانها که از جبر باوری علم زده بسیار رایج در سده نوزدهم سخت تأثیر پذیرفته بودند، برداشتی پویا از عمل اجتماعی نداشتند. در نتیجه در بیشتر موارد نمیتوانستند از برقراری پیوند ایستای محتواهای ادبی، تصویرها و مفهومها با منافع اقتصادی مسلط و آشکار جامعهها فراتر بروند و خود این جامعهها را نیز پیکرهایی بیحرکت میدانستند.
بایستی در آغاز سده بیستم یک مارکسیسم دوباره دیالکتیکی سر برآورد و جامعه شناسی متمرکز بر عمل اجتماعی و شناخت این عمل گسترش یابد تا فعالیت نمادین، دین، هنر، ادبیات و حتی خود شناخت علمی به موضوع منازعهای اساسی در چارچوب نوعی جامعه شناسی بدل شود که از تمام دوگانه اندیشیهای ایدهآلیستی یا جبر باور درباره زیربنا و روبنا گسسته است.
ب) ساختارهای ذهنی و ساختارهای زیبایی شناختی
طبق درس جامعه شناسی ادبیات ژرف اندیشی جامعه شناختی ای که حول ماکس وبر، گئورگ زیمل و ماکس شلر شکل گرفت، بایستی در درون «محفل یکشنبه» بوداپست و به ویژه در وجود جورج لوکاچ، در عرصه زیباییشناسی و جامعه شناسی هنر و ادبیات سرانجامی بیابد. این محفل درسالهای پیش از جنگ جهانی اول، مجموعهای از پژوهشگران را گرد آورد که تقریباً همگی در ایجاد جامعه شناسی فعالیتهای نمادین سهم داشتند: کارل مانهایم، فردریک آنتال، ب.بالاز، آرنولد هاوزر و البته راهنمایشان جورج لوکاچ.
در آثار لوکاچ، نخست نظرگاه جامعه شناختی میراث زیمل و وبر، و سپس نظرگاه مارکس به نحوی بیش از پیش انحصاری، با زیباییشناسی کلاسیک آلمان پیوند مستقیم برقرار میسازد. بدین ترتیب ساختارهای زیباییشناختی که در نظر کانت و هگل ذات اثر هنری را میسازند و ساختارهایی منسجم و یکپارچه اند، برای نخستین بار به ساختارهای اجتماعی پیوند داده میشوند: «عامل حقیقتاً اجتماعی در ادبیات، همانا صورت است». بدین ترتیب همراه با لوکاچ، جامعه شناسی ادبیات از رهگذر همگرایی زیباییشناسی کلاسیک ساختار منسجم و جامعه شناسی مقولههای ذهنی که به شیوه کانتی به عنوان صورتها در نظر گرفته شده اند، شکل میگیرد. این مقولهها را که دورکم وجودشان را حدس زده بود باید در یک چارچوب اجتماعی کارکردی درک کرد و نه همانند کانت، به عنوان صورتهای پیشینی ذهن. لوکاچ در کتاب نظریه رمان که هنوز بسیار هگلی است، و بیشتر در تاریخ و آگاهی طبقات میگوید که ساختارهای ذهنی سازنده آگاهی جمعی و ساختارهای زیباییشناختی سازنده اثر هنری، رابطهای جوهری دارند. البته سرشت این رابطه، بیهیچ تردیدی حساس ترین نکته در نظریه جامعه شناختی هنر است. لوکاچ در تاریخ آگاهی طبقاتی معتقد است که ساختارهای ذهنی، واقعیتهایی تجربی هستند که در جریان فرایند تاریخی به دست گروههای اجتماعی و به ویژه طبقات اجتماعی پرورده شده اند. در نتیجه آثار ادبی (هنری، موسیقایی، فلسفی و…) بازتاب دهنده آگاهی جمعی نیستند، آگاهیای که بر اساس نظمی وجودشناختی- تکوینی بر آثار مقدم باشد. آنها برعکس سازنده این ساختارها و به عبارت دقیق تر، بخش جدایی ناپذیرشان هستند. بنابراین پیوندهای موضوع پژوهش جامعه شناس، سرشتی متقابل دارند و او باید هر گونه علّیت یک سویه و برگشت ناپذیر را کنار بگذارد.
پ) آفرینش ادبی در نظرگاه گلدمن
جنبههایی از این نظریه را که در آثار لوکاچ هنوز به خوبی از ایدهآلیسم هگلی رها نشده بودند، گلدمن دقیق و روشن ساخته است، به ویژه در دو کتاب: پژوهشهای دیالکتیکی و خدای پنهان؛ بررسی درباره نگرش تراژیک در اندیشههای پاسکال و نمایشنامههای راسین. او در برابر مفهوم ایستای آگاهی جمعی، که در کارهای اندیشه گران مکانیست مسلط است، مفهوم بیشینه (غایت) آگاهی ممکن را قرار میدهد. برای روشن کردن این مقوله جامعه شناختی که بنیاد نظریه گلدمن را میسازد، بهتر آن است که گفتار خود او را بیاوریم:
«هر گروه اجتماعی، آگاهی و ساختارهای ذهنی خود را در پیوند نزدیک با عمل اقتصادی، اجتماعی و سیاسی خویش در درون مجموع جامعه میپرورد: اما آگاهی جمعی بیتردید بیرون از آگاهیهای فردی وجود ندارد. هر فردی عضو چندین گروه است، به نحوی که آگاهی او آمیزهای یکتا و خاص از عناصر آگاهیهای جمعی گوناگون و اغلب متضاد است. به علاوه از گروههایی نیز تأثیر میپذیرد که به گروه اجتماعی خاص او تعلق ندارند. بنابراین آگاهی جمعی فقط به صورت واقعیت بالقوه در آگاهی یکایک افراد گروه وجود دارد، واقعیتی که جامعه شناس میتواند آن را از رهگذر بررسی گروه به عنوان یک کل، روشن سازد. در نتیجه آگاهی جمعی در هر حال نوعی گرایش است، نه یک واقعیت تجربی. وانگهی در میان گروههای اجتماعی متفاوتی که کل جامعه را تشکیل میدهند، دستهای وجود دارد که نقشی بسیار مهم در تحول تاریخی و نقشی تعیین کننده در آفرینش فرهنگی ایفا میکند: گروههایی که هدف عمل و آگاهی آنان، ساخت آفرینی کل جامعه و در نتیجه، ساخت آفرینی مجموعه روابط میان انسانها و روابط انسانها با طبیعت است. این گروهها همان طبقات اجتماعی هستند.»
ت) انسجام، تضاد و چندآوایی
جهتی که جامعه شناسی ادبیات در پرتو میراث هگل و مارکس در پیش گرفت بایستی در تمام طول سده بیستم پرسشهای ثمربخشی طرح کند که غالباً گرداگرد فرضیه کلاسیک انسجام اثر، تبلور یافته اند. در اینجا و در بخشهای بعد به همین پرسشها میپردازیم.
آثار میخاییل باختین متن ادبی را در پیچیدگی اش محور قرار میدهد و نه ساختارهای فراگیری مانند جهان نگری را که در دیدگاه گلدمن، میانجی عامل اجتماعی و ادبی است. این آثار بر اساس چندگانگی منافع اجتماعی متضاد معنای اجتماعی نوع ادبی برگزیده و نقش ستیزههای مکتب هاو تأثیرات گوناگون به بررسی چندآوایی ادبی میپردازد. در واقع دیدگاه باختین با دستاوردهای روش گلدمن تضادی ندارد و فقط بعضی از جنبههای نظری آن را رد میکند، به ویژه این اندیشه را که عامل جامعه شناختی اساساً در صورتهایی فراگیر و منسجم جای دارد. به گفته پیر زیما، وقتی چندمعنایی ادبیات را بپذیریم، باید برای درک معنای اجتماعی اش بکوشیم نه این که چندمعنایی را کاهش دهیم.
ث) زیباییشناسی نفی کننده و استقلال نگارش
زیباییشناسی جهان نگری (یا آگاهی طبقاتی) در اثر هنری جویای رابطهای مثبت با شکلهای آگاهی اجتماعی است. به پرسش کشیدن این زیباییشناسی از دیدگاه جامعه شناختی در کارهای مکتب فرانکفورت اهمیتی ویژه یافته است. نظریه زیباییشناسی آدورنو هنر و ادبیات راستین را به هیچ وجه صورتهایی نمیداند که تکامل اجتماعی را به طور مثبت همراهی میکنند، بلکه برعکس بر تضاد بنیادینی که سرشت نمای آفرینش هنری است پافشاری میورزد: «هنر پیش از هر چیز با دیدگاه مخالفت آمیز در برابر جامعه، اجتماعی میشود، و به این دیدگاه دست نمییابد مگر به عنوان هنر مستقل». تعریف هنر طبق درس جامعه شناسی ادبیات به صورت رابطه منفی با جامعه البته فقط در مورد دوره مدرن صادق است: «هنر به جای انطباق با هنجارهای اجتماعی موجود و موسوم شدن به صورت چیزی “اجتماعاً مفید”، با تبلور یافتن همانند چیزی فی نفسه ویژه، به صرف وجود خود، از جامعه انتقاد میکند». بدین ترتیب در اینجا انتقاد از تک معنایی و انتقاد از کارکرد ادبیات به هم میپیوندند و برای بررسی خود نگارش، به پایگاه اجتماعی عمل ادبی ارجاع میدهند.
ج) نهاد ادبی و نهاد «ادبیات»
سارتر و بارت نشان دادهاند که در جریان سده نوزدهم زمانی فرا رسید که نویسندگان هر چه بیشتر برای همتایان و برای دایره محدودی از خوانندگان ادب دوست مینوشتند. نویسندگان در همان زمان که در جامعه، کارکردهای جدیدی بر عهده میگیرند- پل بنیشو در کتاب تقدیس نویسنده این پدیده را یک «جامعه روحانیان جدید» مینامد- برای مشروعیت و رسمیت بخشیدن به همتایان خود نهادهایی ایجاد میکنند، بیآنکه تأثیرات رقابت را محو سازند. از سوی دیگر در پی گسترش مطبوعات و افزایش خوانندگان، نویسندگان گرفتار نوعی تقسیم کار میشوند که برای وضعیتشان تازگی دارد و دست کم کسانی از میان آنان جذب تولید انبوه میشوند که در درون این تقسیم کار، از مشروعیت برتر حاصل از رضایت اقلیتی از نخبگان خشنود دست میکشند و مانند امیل زولا (رمان تجربی) رضایت توده خوانندگان را بر آن ترجیح میدهند.
این دگرگونیها به دو نوع تحلیل نهادی همگرا در آثار ژ. دوبوا و پ. بورژه انجامیده است.
نظریه نهاد ادبیات از دوبوا در اساس بر نظریه میدان ادبی از پیر بوردیو استوار است. این نگرش که در درون عرصه محدود تولید ادبیات جای دارد- عرصه این که با دیگر عرصهها در کنش و واکنش است- نشان میدهد که مراجع و نظامهای اجتماعی مشروعیت بخش، برنامههای ظهور عوامل مختلف و نیز به حداکثر رسانیدن سود آنان بر مبنای سرمایه نمادینی که در پرتو میزان تحصیلات، محیط زادگاه یا بخش تولیدی برگزیده خود در اختیار دارند، چگونه شکل میگیرند.
با این همه، محدودیت ضروری تحلیل نهاد یا عرصه تولید ادبی نباید به غفلت از کارکردهایی بینجامد که این نهاد یا عرصه در بیرون، در برابر بازتولید یا دگرگونی جامعه انجام میدهد. به ویژه جامعه شناسی باید از ناچیز شمردن تأثیر ادبیات بر هنجارها، ارزش ها، نظامهای فعالیت آموزشی یا نظامهای مهار اجتماعی که این تأثیر در پی بازتولید یا دگرگونی آنهاست، خودداری ورزد.
پیر بورژه در ادامه ملاحظات بارت و آدورنو، با عبارت نهاد ادبیات نشان میدهد که آنچه از نیمه سده نوزدهم استقلال یافته است بر تضادی بنیادین قرار دارد. عرضه هنر که در واقع مستقل گشته، بنا به تعریف از حوزه وجودی جدا شده است. این شکاف از این پس شرط ضروری برای اجرای نقش انتقادی مورد ستایش بارت و آدورنو است و در نتیجه این انتقاد بیاثر میشود، زیرا پیشاپیش از هر پیوند وجودیای گسسته شده است. طبق درس جامعه شناسی ادبیات بدین ترتیب بورژه تضاد میان محتوای اجتماعی آثار و استقلال هنر را که خصلت نمای سده بیستم است به عنوان تعریف نهاد ادبیات ارائه میکند. در اینجا منظور از محتوای اجتماعی، گزارههای موضع دار در برابر امر اجتماعی نیست، بلکه شیوه موضع گیری اثر در برابر نهاد ادبی است، آن هم از سه جنبه هنجارهای ادبی، مصالح زبانی و مکالمه با خوانندگان.گزینشهای نظری و حتی روش شناختی، تابع دگرگونیهای زمانه بودهاند و این دگرگونیها را میتوان میان «شیوه» و «ایدئولوژی» جای داد. در پی «کلّ ساختاریافته» سالهای شصت، شاهد شیفتگی نسبت به کژرویها و چندآواییها بودیم و کمی بعد نوبت بازگشت توجه به «فاعل» آفریننده یا خواننده فرارسید که امروزه نیز هنوز بر صحنه نظری حاکم است.
پژوهشگر نباید به این پیآیندی ویژگیها بسند کند. شناخت موضوع پیچیدهای مانند ادبیات مستلزم همگرایی تنوع نگرش هاست و نه توالی دیدگاهیی که مطلق انگاشته میشوند. بنابراین باید در هر مورد خاص نشان داد که سلسله مراتب عوامل دخیل در شکل گیری پدیده اجتماعی ادبی چگونه ساخته میشود.
جامعه شناسی خواندن
هر چند استقلال یابی نسبی عرصه ادبی، حوزه محدودی از خوانندگان فرهیخته را برمی گزیند، این فرایند نباید به بهانه استقلال نگارش، از یاد ببرد که هر نوشته ای، مخاطبی دارد و در نتیجه، به طور آشکار یا ضمنی، با خوانندگانی روبه روست.
البته نباید ادبیات را به انتقال پیام کاهش داد. انتقال پیام به دانش ارتباطات به طور عام مربوط میشود که ادبیات فقط موردی خاص از آن است. بنابراین ممکن نیست که جامعه شناسی خواندن صرفاً براساس جامعه شناسی ارتباطات بنا شود.
الف) جنبههای گوناگون خواندن
مفهوم خواندن از دیدگاه جامعه شناختی در وهله نخست ممکن است به صورت رابطه مادی با کتاب در نظر گرفته شود که اطلس خواند در بوردو اثر ر.اسکارپیت و ن. رویین از نمونههای شاخص آن است. در این مورد مقصود آن است که دریابیم خوانندگان بالقوه، برای خواندن کتابها چگونه میتوانند با آنها رابطه برقرار کنند، شبکههای پخش کتاب چگونه سازمان یافتهاند و چه تأثیری بر نحوه خرید، امانت کتاب در کتابخانهها و… میگذارند.
اما جامعه شناس از همین اولین لحظه با این امر روبه روست که عرضه خواهندن، هیچ گاه توضیح رضایت بخشی از گزینش خواندن ارائه نمیدهد. جامعه شناسی نهاد ادبی میتواند برای ما روشن کند که سلیقههای حاکم بر گزینشهای خواندن چگونه شکل و سمت گیری مییابد و کدام تکیه گاههای تبلیغاتی، انتقادی یا مانند آنها، این گزینشها را پایه ریزی و توجیه میکند. طبق درس جامعه شناسی ادبیات جامعه شناسی، خواندن را به صورت توانایی رمزخوانی و رمزگشایی نیز در نظر میگیرد. این مسائل به بخشهایی از روانشناسی هوش و جامعه شناسی پرورش فکری و تحصیلی مربوط میشود، بخشهایی که در اوج شکوفایی هستند.
چنین مسائلی به ویژگیهای مادی آثار و به دشواریهای آنها از دیدگاه خوانش پذیری نیز مربوط میشوند. اما نه جامعه شناسی عرضه خواندن و نه جامعه شناسی گزینش خواندن، دریافت پدیده اساسی خواندن را ممکن نمیسازد: فعالیت فکری و لذت بخش خواندن برای خواننده یا به عبارت دیگر تجربه زیباییشناختی خواندن.
ب) خواندن به عنوان تجربه زیبایی شناختی: نوآوری و تکرار
آثار اندکی که به این مسائل میپردازد به دو دسته تقسیم میشود: دسته اول بر تأثیرات ایده ئولوژیکی بازتولید ساختارهای ذهنی و دسته دوم بر تأثیرات دگرگون ساز تجربه زیباییشناختی تأکید میورزد. پرداختن به گزینشی پیشینی از میان این دو نگرش ناممکن است، نگرشهایی که اغلب در مورد موضوعاتی به کار بسته میشود که کارکردهای اجتماعی متفاوتی دارد.
پافشاری بر تأثیرات بازتولید ایده ئولوژیکی، که در سالهای شصت بسیار مورد توجه بود، غالباً دو جنبه اساسی از تجربه زیباییشناختی خواندن را نادیده میگرفت: تأثیر اخلال گرانه تازگی متن و فعالیت خواندن به عنوان دگرگونی «گزاره» ایدهئولوژیکی در خود کنش خواندن. به عبارت دیگر بدون گرفتار شدن در خوش بینی مکتب فرمالیستهای روس که میپنداشتند میتوانند ادبیات حقیقی را با تازگی و نوآوری ادبیات در زبان تعریف کنند، جامعه شناسی باید از این بپرهیزد که خواندن را صرفاً در حکم دریافت پیام بداند. متنی که جامعه شناسی به خواندن آن میپردازد، ممکن نیست خواندنهایی خاص خوانندگان را برنینگیزد که خواست و توانایی خواندن خود را اعمال میکنند.
دشواری تدوین روشی جامعه شناختی که قادر به ارزیابی و درک تنوع خواندنهای یک متن واحد باشد، کندی پیشرفت این شاخه از جامعه شناسی ادبیات را توضیح میدهد.
جامعه شناسی ادبیات باید شیوههای تجربی را بیابد که به یاری آنها بتواند تحقیق پژوهشگر را درباره افقی انتظار خوانندگان بازبینی کند و به علاوه، فرضیههای مربوط به توانایی خواندن در تغییر- هر چند اندک- عادتهای ذهنی خوانندگان را بیازماید.
نوشتههای تازه